English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
right-hand U واقع در دست راست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
starboard U واقع در سمت راست کشتی
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dextral U واقع درطرف راست
situated to the right U واقع دردست راست
Other Matches
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
indeed U در واقع
substantially U در واقع
situating U واقع در
situates U واقع در
situate U واقع در
bestead U واقع
As it were U در واقع
situated or situate U واقع
postmortem U پس از واقع
in reality U در واقع
post mortem U پس از واقع
covenant U واقع شود
trumped up U خلاف واقع
vertical U واقع در نوک
situated or situate U واقع شده
axile U واقع درمحور
it lies on the east of U در خاور واقع
nether U واقع در پایین
superjacent U واقع درفوق
covenants U واقع شود
trumped-up U خلاف واقع
located inside U تو واقع شده
sublunar U واقع در زیرقمر
initiatory U واقع در اول
nether U واقع در زیر
alpha lyrae U نسر واقع
subjacent U واقع در زیر
realist U واقع گرا
yonder U واقع درانجا
life like U واقع نما
down to earth U واقع بین
limitrophe U واقع در مرز
onshore U واقع در ساحل
down-to-earth U واقع بین
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
vega U نسر واقع
realists U واقع گرا
shipside U واقع در کنارکشتی
intervascular U واقع در میان رگ ها
lumbar U واقع در کمر
to come to pass U واقع شدن
transpontine U واقع در انسوی پل
to take place U واقع شدن
initial U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
situated U واقع در جایگزین
situated U واقع شده در
realists U واقع بین
initials U واقع در اغاز
initialling U واقع در اغاز
initialled U واقع در اغاز
initialing U واقع در اغاز
intradermal U واقع در زیرپوست
take place U واقع شدن
realistically U واقع بین
vanward U واقع درجلو
realistically U واقع گرایانه
occurs U واقع شدن
occurring U واقع شدن
occurred U واقع شدن
occur U واقع شدن
realistic U واقع گرایانه
intradermic U واقع در زیرپوست
intralogical U واقع در حدودمنطق
hinders U واقع درعقب
hindering U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
hinder U واقع درعقب
intramontane U واقع در کوهستان
realistic U واقع بین
realist U واقع بین
hypodermal U واقع در زیرپوست
lie U واقع شدن
setting up U واقع شده
flight from reality U واقع گریزی
precordial U واقع در پیش دل
sincipital U واقع در جلوی سر
osculant U واقع شونده
meanest U واقع دروسط
capsulate U واقع درکپسول
lies U واقع شدن
dereism U واقع گریزی
lied U واقع شدن
objectivity U واقع بینی
centric U واقع درمرکز
sets U واقع شده
set U واقع شده
haemal U واقع درسوی دل
meaner U واقع دروسط
extreme position U واقع درمنتهاالیه
realism U واقع بینی
realism U واقع گرائی
sinisteral U واقع درسمت چپ
postern U واقع درعقب
untrue U خلاف واقع
procephalic U واقع در جلو سر
mean U واقع دروسط
realism U واقع گرایی
extraception U واقع نگری
dichasial U واقع در دو طرف
pantropic U واقع در مناطق حاره
interfacial U واقع در میان دورو
work U موثر واقع شدن
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
interstellar U واقع در میان ستارگان
surfacer U جسم واقع در سطح
interdigital U واقع در میان انگشتان
intratelluric U واقع در درون زمین
pre ocular U واقع در جلو چشم
haemal U واقع درسوی چپ سینه
interdigitate U واقع در میان انگشتان
pragmatic U فعال واقع بین
nocturnal U واقع شونده درشب
pragmatics U فعال واقع بین
supraclavicular U واقع دربالای ترقوه
worked U موثر واقع شدن
interdental U واقع در میان دو دندان
mural U واقع برروی دیوار
mediated U درمیان واقع شدن
intermural U واقع در میان دیوارها
mediates U درمیان واقع شدن
interplanetary U واقع در بین سیارات
mediating U درمیان واقع شدن
interseptal U واقع در میان پره ها
interseptal U واقع در میان جدارها
interscapular U واقع در میان دو کتف
extern U فاهری واقع در خارج
ectochondral U واقع در سطح غضروف
endocardial U واقع دردرون قلب
etesian U واقع شونده بطورسالیانه
equinoctial U واقع درنزدیکی خط استوا
postcardinal U واقع در پشت قلب
intermundane U واقع در میان دو جهان
mediate U درمیان واقع شدن
intermontane U واقع در میان دو کوه
pantropical U واقع در مناطق حاره
first world U واقع دراروپای غربی
intracellular U واقع در درون سلول
interjacent U در میان واقع شونده
to come in useful U سودمند واقع شدن
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
left-hand U واقع در سمت چپی
intervertebral U واقع در میان مهره ها
subocular U واقع درزیر چشم
to suffer wrong U مظلوم واقع شدن
interurban U واقع در میان شهرها
intertribal U واقع در میان قبیله ها
above U مافوق واقع دربالا
murals U واقع برروی دیوار
hypogastric U واقع در زیر شکم
hypogeous U واقع در شکم خاک
southwest U واقع در جنوب غربی
southwestern U واقع در جنوب غربی
hypogynous U واقع در زیر تخمدان
acceptableness U مقبول واقع شدن
caudel U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
interaxal U واقع در میان دو کوه
downstairs U واقع در طبقه زیر
ultramarine U واقع در انسوی دریا
caudate U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
intermediate U در میان واقع شونده
interaxial U واقع در میان دو کوه
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
premedial U واقع در نیمه قدامی
lobar U واقع در قسمتهای ریه
midship U واقع درمیان کشتی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
nodal U واقع درنزدیک گره
half way U واقع در نیمه راه
post natal U واقع شونده پس از تولد
midmost U واقع در عین وسط
middlemost U واقع در عین وسط
mid most U واقع در عین وسط
hypogeal U واقع در شکم خاک
avail U دردسترس واقع شدن
become entitled to U مصداق ..... واقع شدن
head U دربالا واقع شدن
premedian U واقع در نیمه قدامی
subcartilaginous U واقع در زیر غضروف
citied U واقع شده در شهر
intra uterine U واقع در درون زهدان
cislunar U واقع درجو قمر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com