English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
extracellular U واقع درخارج سلولهای بدن
extern U فاهری واقع در خارج
reporting by axception U گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
extrinsic <adj.> U واقع در بیرون [خارج] [کالبدشناسی]
foreign excess U تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
state affairs U امور مملکتی
reason of state U مصالح مملکتی
exteriorly U درخارج
clambake U اجتماعی درخارج
externality U وقوع درخارج
budgetary control U کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
sinking fund U ذخیره مخصوص پرداخت دیون ملی و مملکتی
ectogenic U قادر بادامه زندگی درخارج از میزبان خود
heterogenesis U تناسل ناهمجنس تولید شده درخارج بدن
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
inbound traffic U مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
subsidy U مالیات فوق العادهای که درمواقع اضطرار و برای امورمهم و غیر مترقبه مملکتی اخذ میشود
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
intercoastal U رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
epicycloid U منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
circled U قلمرو
dominion U قلمرو
milieux U قلمرو
milieus U قلمرو
milieu U قلمرو
territories U قلمرو
orbit U قلمرو
circle U قلمرو
domains U قلمرو
zone U قلمرو
zones U قلمرو
sphere U قلمرو
spheres U قلمرو
shrievalty U قلمرو
realms U قلمرو
realm U قلمرو
circles U قلمرو
domain U قلمرو
territory U قلمرو
bourgeon U قلمرو
count palatine U قلمرو
kingdom U قلمرو
orbited U قلمرو
area U قلمرو
areas U قلمرو
orbits U قلمرو
circling U قلمرو
home range U قلمرو
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
realms U قلمرو سلطان
principality U قلمرو شاهزاده
dukedoms U قلمرو دوک
subkingdom U قلمرو تابعه
dukedom U قلمرو دوک
abbacy U قلمرو راهب
sultanates U قلمرو سلطان
dioceses U قلمرو اسقف
scope U قلمرو حوزه
grand duchy U قلمرو دوک
diocese U قلمرو اسقف
duchy U قلمرو دوک
duchies U قلمرو دوک
principalities U قلمرو شاهزاده
popedom U قلمرو پاپ
heathendom U قلمرو کفار
pashalic U قلمرو پاشا
realm U قلمرو سلطان
regality U سلطنت قلمرو
sultanate U قلمرو سلطان
knowledge domain U قلمرو دانش
archdeaconry U قلمرو و سرشماس
knowledge domain U قلمرو اگاهی
satrapy U قلمرو ساتراپ
queendom U قلمرو ملکه
territory of state U قلمرو دولت
viscounty U قلمرو ویکنت
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
lieutenancy U قلمرو ستوانی
barony U ملک یا قلمرو بارون
parsonages U قلمرو کشیش بخش
kaiserdom U قلمرو حکومت قیصر
parsonage U قلمرو کشیش بخش
archbishopric U مقام یا قلمرو اسقف
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
khanate U قلمرو حکومت خان
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
diocesan U وابسته به قلمرو اسقف
prelature U قلمرو اسقف اعظم
purview U قلمرو اجراء چشم رس
seigneury U قلمرو حکومت لرد
archduchy U قلمرو و حکومت دوک بزرگ
archdiocese U قلمرو مذهبی اسقف اعظم
in claisum U دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
seigniory U قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
transshipment activity U سیستم حمل و نقل سطح مملکتی سازمان حمل و نقل در سطح وزارت دفاع
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
vicariate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
situates U واقع در
in reality U در واقع
postmortem U پس از واقع
As it were U در واقع
bestead U واقع
situated or situate U واقع
substantially U در واقع
indeed U در واقع
post mortem U پس از واقع
situate U واقع در
situating U واقع در
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
yonder U واقع درانجا
lies U واقع شدن
lied U واقع شدن
realistic U واقع گرایانه
lumbar U واقع در کمر
occurred U واقع شدن
trumped up U خلاف واقع
occurring U واقع شدن
occurs U واقع شدن
procephalic U واقع در جلو سر
superjacent U واقع درفوق
intradermal U واقع در زیرپوست
axile U واقع درمحور
meaner U واقع دروسط
untrue U خلاف واقع
lie U واقع شدن
transpontine U واقع در انسوی پل
centric U واقع درمرکز
nether U واقع در پایین
dereism U واقع گریزی
intralogical U واقع در حدودمنطق
to come to pass U واقع شدن
hinder U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
osculant U واقع شونده
take place U واقع شدن
to take place U واقع شدن
hindering U واقع درعقب
initiatory U واقع در اول
nether U واقع در زیر
occur U واقع شدن
capsulate U واقع درکپسول
intradermic U واقع در زیرپوست
realistic U واقع بین
located inside U تو واقع شده
hypodermal U واقع در زیرپوست
mean U واقع دروسط
dichasial U واقع در دو طرف
hinders U واقع درعقب
sincipital U واقع در جلوی سر
realism U واقع گرائی
extreme position U واقع درمنتهاالیه
realism U واقع گرایی
realism U واقع بینی
objectivity U واقع بینی
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
initialling U واقع در اغاز
vega U نسر واقع
it lies on the east of U در خاور واقع
flight from reality U واقع گریزی
vanward U واقع درجلو
initials U واقع در اغاز
precordial U واقع در پیش دل
situated or situate U واقع شده
realist U واقع بین
realist U واقع گرا
realists U واقع بین
set U واقع شده
sets U واقع شده
setting up U واقع شده
realists U واقع گرا
situated U واقع در جایگزین
situated U واقع شده در
extraception U واقع نگری
intervascular U واقع در میان رگ ها
realistically U واقع گرایانه
down to earth U واقع بین
haemal U واقع درسوی دل
meanest U واقع دروسط
limitrophe U واقع در مرز
postern U واقع درعقب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com