English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
wait upon U پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careering U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers U شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on U خدمت رسیدن و خدمت کردن
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U خدمت کردن
served U خدمت کردن به
served U خدمت کردن
serve U خدمت کردن به
ministers U خدمت کردن
serves U خدمت کردن
minister U خدمت کردن
serves U خدمت کردن به
desertion U ترک خدمت کردن
to serve in the ranks U خدمت سربازی کردن
serves U خدمت ارتشی کردن
served U خدمت ارتشی کردن
serve U خدمت ارتشی کردن
to bear arms U خدمت نظام کردن
to serve in the army U درارتش خدمت کردن
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
to serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
serve one's term U دوره خدمت خود را طی کردن
conscripting U به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts U به خدمت وفیفه احضار کردن
to release [from responsibility, duty] U معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscript U به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted U به خدمت وفیفه احضار کردن
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
ministers U : کمک کردن خدمت کردن
minister U : کمک کردن خدمت کردن
desert U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting U کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
bring in U وارد کردن
inputting U وارد کردن
initiating U وارد کردن
make an entry U وارد کردن
initiates U وارد کردن
initiate U وارد کردن
initiated U وارد کردن
inducts U وارد کردن
import U وارد کردن
induct U وارد کردن
imported U وارد کردن
importing U وارد کردن
inducted U وارد کردن
inducting U وارد کردن
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
importing U عمل وارد کردن
initiates U تازه وارد کردن
enter U وارد یا ثبت کردن
initiated U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
reimport U دوباره وارد کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
enters U وارد یا ثبت کردن
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
import U عمل وارد کردن
initiate U تازه وارد کردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
imported U عمل وارد کردن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
involves U گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
credit U درستون بستانکار وارد کردن
input U عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
involving U گیر انداختن وارد کردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
to enrol somebody U کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something U از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
type U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
feed U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding U عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
typed U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
types U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque U پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
logs U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
log U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
desertion U ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
response U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
sail U با کشتی حمل کردن
to take ship U در کشتی سوار کردن
to take ship U با کشتی حمل کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com