English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
regard U وابسته بودن به نگریستن
regarded U وابسته بودن به نگریستن
regards U وابسته بودن به نگریستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
hinges U وابسته بودن
appertained U وابسته بودن
hinge U وابسته بودن
depends U وابسته بودن
appertain U وابسته بودن
depended U وابسته بودن
appertaining U وابسته بودن
appertains U وابسته بودن
depend U وابسته بودن
pertain U وابسته بودن
pertained U وابسته بودن
pertains U وابسته بودن
interrelate U وابسته بهم بودن
interrelating U وابسته بهم بودن
precursory U وابسته به پیشرو بودن
interdepend U وابسته بهم بودن
interrelates U وابسته بهم بودن
to rely on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something] U وابسته بودن به کسی [چیزی]
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
glom U نگریستن
to look fixedly U خیره نگریستن
peer U بدقت نگریستن
to look at each other U به یکدیگر نگریستن
peered U بدقت نگریستن
peering U بدقت نگریستن
view favourably U با نظر مساعد نگریستن
look U نگاه کردن نگریستن
looked U نگاه کردن نگریستن
look down on <idiom> U با نظر حقارت نگریستن
looks U نگاه کردن نگریستن
look down on someone <idiom> U باحقارت واحساس برتری نگریستن
To look down on someone. U کسی را به چشم حقارت نگریستن
To weep over ones misfortunes. U به بد بختی ها ( بد بیار یهای ) خود نگریستن
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
to look at U نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
gaping stock U چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
gape seed U چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
associates U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consist U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depended U مربوط بودن منوط بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
owe U مدیون بودن مرهون بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
stand U بودن واقع بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
correspondents U وابسته
related U وابسته
subordinate U وابسته
subordinated U وابسته
interdependent U وابسته
subordinating U وابسته
subordinates U وابسته
riverrine U وابسته به
correspondent U وابسته
diphtheric U وابسته به
affiliate U وابسته
syncop U وابسته به غش
attached U وابسته
pyretic U وابسته به تب
pyrexial U وابسته به تب
pyrexic U وابسته به تب
pertaining U وابسته
relevant U وابسته
febile U وابسته به تب
attendants U وابسته
messianic U وابسته به
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com