English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
participial U وابسته بوجه وصفی
modally U با اشاره بوجه
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
conditional U شرطی
conditioned U شرطی
protatic U شرطی
provisory U شرطی
provisional U شرطی
eventual U شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
subjunctive U وجه شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
the subjunctive mood U وجه شرطی
conditioning U شرطی شدن
unconditioned U غیر شرطی
provisional U شرطی مشروط
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
conditional statement U حکم شرطی
on no condition U به هیچ شرطی
provisos U جمله شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
case branch U انشعاب شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
proviso U جمله شرطی
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
ucr U پاسخ غیر شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
unconditional U غیر شرطی بی شرط
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditionability U قابلیت شرطی شدن
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
operant conditioning U شرطی شدن عامل
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
cer U پاسخ هیجانی شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
condition U عارضه شرطی کردن
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
trace conditioning U شرطی کردن ردی
preconditioning U پیش شرطی کردن
eventual U موکول بانجام شرطی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
policies U سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
policy U سند معلق به انجام شرطی
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
associates U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pyrexial U وابسته به تب
pyrexic U وابسته به تب
affiliate U وابسته
related U وابسته
aquatic U وابسته به اب
cantabrigian U وابسته به
attendant U وابسته
cephalic U وابسته به سر
attendants U وابسته
affiliating U وابسته
affiliates U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
pyretic U وابسته به تب
pertinent U وابسته
pertaining U وابسته
federated U وابسته
federates U وابسته
interdependent U وابسته
elfin U وابسته به جن
comprador U وابسته
adjective U وابسته
adjectives U وابسته
commissarial U وابسته به
syncop U وابسته به غش
federate U وابسته
affiliated U وابسته
federating U وابسته
akin U وابسته
tuitionary U وابسته به
monitorial U وابسته به
thereof U وابسته به ان
congenerous U وابسته
sexual organs U وابسته به
subordinate U وابسته
subordinated U وابسته
subordinates U وابسته
levitical U وابسته به
germane U وابسته
hanger on U وابسته
attributable U وابسته به
elysian U وابسته به
pertianing U وابسته
wedded U وابسته
messianic U وابسته به
israelitish U وابسته به
relevant U وابسته
correspondent U وابسته
correspondents U وابسته
belonging U وابسته ها
febile U وابسته به تب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com