Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
fasting
U
روزه
daylong
U
یک روزه
ventage
U
روزه
to break ones fast
U
روزه
fast
U
روزه
fasts
U
روزه
fastest
U
روزه
fasted
U
روزه
may fly
U
حشره یک روزه
daylong
U
همه روزه
faster
U
روزه گیر
fast
U
روزه گرفتن
faster
U
روزه دار
ephemerid
U
حشره یک روزه
mayflies
U
حشرهی یک روزه
the f.month
U
ماه روزه
the fasting month
U
ماه روزه
fasted
U
روزه گرفتن
eight day
U
هشت روزه
to keep a fast
U
روزه داشتن
to observe a fast
U
روزه گرفتن
to observe a fast
U
روزه داشتن
fasting
U
روزه داری
d. after d.
U
همه روزه
fastest
U
روزه گرفتن
lent
U
ماه روزه
triduum
U
عبادت سه روزه
quadrages imal
U
چهل روزه
fast day
U
روز روزه
fasts
U
روزه گرفتن
day fly
U
مگس یک روزه
daylily
U
سوسن یک روزه
mayfly
U
حشرهی یک روزه
one day event
U
مسابقه پرش یک روزه
quadrages ima
U
یاچله روزه وپرهیزنصارا
days sight draft
U
برات دیداری 06 روزه
hexaemeron
U
شش روزه افرینش یاتاریخ ان
pentad
U
مدت پنج روزه
set menu
U
صورت غذای هر روزه
in the next few days
U
درهمین چند روزه
hexahemeron
U
شش روزه افرینش یاتاریخ ان
ember days
U
روزهای روزه ودعا
alternates
U
یک درمیان
twixt
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
alternated
U
یک درمیان
altern
U
یک درمیان
midst
U
درمیان
tween
U
درمیان
in between
U
درمیان
betwixt
U
درمیان
between
U
درمیان
amid
U
درمیان
amidst
U
درمیان
I've been here for five days.
U
پنج روزه که من اینجا هستم.
three-day measles
U
سرخک سه روزه
[سرخجه]
[پزشکی]
rubella
{sg}
U
سرخک سه روزه
[سرخجه]
[پزشکی]
wear out one's welcome
<idiom>
U
مهمان دو روزه عزیز است
German measles
U
سرخک سه روزه
[سرخجه]
[پزشکی]
Among the people .
U
درمیان مردم
every other day
U
یک روز درمیان
amid ships
U
درمیان کشتی
enclose
U
درمیان گذاشتن
triple space
U
دو خط درمیان کردن
encloses
U
درمیان گذاشتن
enclosing
U
درمیان گذاشتن
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
every other d.
U
یک روز درمیان
d. about
U
یک روز درمیان
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
interject
U
درمیان انداختن
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
interjects
U
درمیان انداختن
interlucent
U
درمیان درخشنده
amidships
U
درمیان کشتی
among
U
درمیان درزمرهء
Every three days .
U
سه روز درمیان
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
every dog has his day
<idiom>
<none>
U
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
mediated
U
درمیان واقع شدن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
mediating
U
درمیان واقع شدن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
midship
U
واقع درمیان کشتی
mediate
U
درمیان واقع شدن
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
mediates
U
درمیان واقع شدن
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
medially
U
چنانکه درمیان باشد
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
simple interest
U
سود پول بر اساس سال 063 روزه
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
madison
U
مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
consumables
U
موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
three-day retreat
U
گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی
[برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
affiliates
U
وابسته
levitical
U
وابسته به
akin
U
وابسته
contingent
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
correspondents
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
affiliating
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
interdependent
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
cantabrigian
U
وابسته به
tuitionary
U
وابسته به
pertianing
U
وابسته
aquatic
U
وابسته به اب
adjective
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
related
U
وابسته
contingents
U
وابسته
relevant
U
وابسته
affiliated
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
wedded
U
وابسته
congenerous
U
وابسته
federate
U
وابسته
federated
U
وابسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com