English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adversarial U وابسته به مخالفت یا دشمنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antagonistically U از روی مخالفت یا دشمنی
hated U دشمنی
hates U دشمنی
hating U دشمنی
animosity U دشمنی
enmity U دشمنی
hatred U دشمنی
repulsion U دشمنی
hostility U دشمنی
hostilities U دشمنی
hate U دشمنی
feuded U دشمنی
feud U دشمنی
enemity U دشمنی
feuding U دشمنی
odium U دشمنی
feuds U دشمنی
opposition U دشمنی
ill will U دشمنی
hostilely U از روی دشمنی
war U دشمنی کردن
to bear enmity U دشمنی ورزیدن
wars U دشمنی کردن
to bear enmity U دشمنی داشتن
disarming U دشمنی زدا
slick enmity U دشمنی صرف
antagonise U دشمنی کردن
despiteful U دارای حس دشمنی مغرض
vendettas U دشمنی خونی خانوادگی
vendetta U دشمنی خونی خانوادگی
animus U روح دشمنی و غرض
contrarious U از روی دشمنی عناد امیز
to locate the enemy U جای دشمنی را معین کردن
vandalism U دشمنی با علم و هنر وحشیگری
rancorous U دارای عداوت و دشمنی دیرین
blood feud U کینه وعداوت خانوادگی دشمنی دیرین
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . U سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
anti-Semitic U مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
misoneism U دشمنی وعداوت باهر چیز نو وجدید یاتغییریافته
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
mis U پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
mis- U پیشوندی است بمعنی غلط-اشتباه- نادرست- بد- سوء دشمنی
recusance or sancy U مخالفت
opposition U مخالفت
oppugnancy U مخالفت
renitency U مخالفت
oppugnation U مخالفت
opposeless U بی مخالفت
gainsaying U مخالفت
gainsay U مخالفت
gainsaid U مخالفت
disagreements U مخالفت
faction U مخالفت
antagonism U مخالفت
opponency U مخالفت
disagreement U مخالفت
factions U مخالفت
disgreement U مخالفت
divided <adj.> U در مخالفت
remonstrance U مخالفت
contrariety U مخالفت
defiance U مخالفت
disaccord U مخالفت
obj U مخالفت
contrariness U مخالفت
gainsays U مخالفت
veto U نشانه مخالفت
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
vetoing U نشانه مخالفت
resistance U سختی مخالفت
obscurantism U مخالفت باروشنفکری
vetoes U نشانه مخالفت
blackballing U مخالفت کردن
repugn U مخالفت کردن با
indulged U مخالفت نکردن
indulging U مخالفت نکردن
indulge U مخالفت نکردن
blackballs U مخالفت کردن
abolitionism U مخالفت با بردگی
vetoed U نشانه مخالفت
repugnance U تناقض مخالفت
resists U مخالفت کردن با
indulges U مخالفت نکردن
contrarious U مخالفت امیز
aversions U مخالفت ناسازگاری
antagonistic U مخالفت امیز
paradoxy U مخالفت با عقایدعمومی
aversion U مخالفت ناسازگاری
indirect objects U مخالفت کردن
objects U مخالفت کردن
objecting U مخالفت کردن
objected U مخالفت کردن
object U مخالفت کردن
direct objects U مخالفت کردن
oppugn U مخالفت کردن با
resisted U مخالفت کردن با
resist U مخالفت کردن با
blackballed U مخالفت کردن
blackball U مخالفت کردن
defiantly U از روی مخالفت
opposable U مخالفت کردنی
resisting U مخالفت کردن با
to set ones face against U مخالفت کردن با
bucks U مخالفت کردن با
oppugner U مخالفت کننده
buck U مخالفت کردن با
incongruousness U تباین مخالفت
disagrees U نساختن با مخالفت کردن با
obscurantism U مخالفت با علم ومعرفت
objection U مخالفت استدلال مخالف
reactionary U مخالفت گرای بی منطق
paradoxicality U مخالفت باعقاید عمومی
objections U مخالفت استدلال مخالف
disagreed U نساختن با مخالفت کردن با
reactionaries U مخالفت گرای بی منطق
negative voice U منع نشانه مخالفت
disagreeing U نساختن با مخالفت کردن با
disagree U نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی]
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
withstands U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstanding U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
to be at strife [with somebody] [over something] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
nem con U بدون مخالفت کسی است
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstand U مخالفت کردن استقامت ورزیدن
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
mc carthyism U سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
flag discrimination U مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
retrorocket U راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
opposes U ضدیت کردن مخالفت کردن
oppose U ضدیت کردن مخالفت کردن
controvert U هم ستیز کردن مخالفت کردن
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
attached U وابسته
of kin U وابسته
federates U وابسته
correspondent U وابسته
interdependent U وابسته
federated U وابسته
federate U وابسته
hanger on U وابسته
pertianing U وابسته
correspondents U وابسته
riverrine U وابسته به
thereof=of that U وابسته به ان
diphtheric U وابسته به
commissarial U وابسته به
messianic U وابسته به
dependent U وابسته
aquatic U وابسته به اب
relevant U وابسته
belonging U وابسته ها
thereof U وابسته به ان
plantar U وابسته به کف پا
relative U وابسته
elysian U وابسته به
adjective U وابسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com