English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sometimes U بعضی مواقع
index number U مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
bills U اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bill U اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
circumstantial U مربوط به موقعیت
positional U وابسته به موقعیت یامقام
gubernatorial U مربوط به حکمران وابسته به فرماندار
bathymetric U مربوط باندازه گیری عمق وابسته به ژرفاسنجی
anthropological U وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
phlogistic U وابسته به اصل اتش مربوط به اماس وتب
peroneal U وابسته به نازک نی مربوط بقسمت خارجی ساق پا
elocutionary U وابسته بشیوه سخنوری مربوط بحسن تقریر
ethnological U وابسته به نژادشناسی مربوط بعلم طوایف بشر
archeologic U وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
genetic U وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز مربوط به تولید و وراثت
hygeian U وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
macrurous U مربوط به دسته دم درازان از سخت پوستان وابسته به خرچنگهای دریایی
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
On such ( these ) occasions . U دراینگونه مواقع
out of time U بیگاه
untimely U بیگاه
We would like to take this opportunity to … U مواقع را مغتنم شمرده ...
pugilistic U وابسته به مشت بازی مربوط به مشت زنی
bacteriologic U مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
sporadic <adj.> U گاه و بیگاه
occasionally <adv.> U گاه و بیگاه
once in a while <adv.> U گاه و بیگاه
infrequent <adj.> U گاه و بیگاه
frequently [quite often] <adv.> U گاه و بیگاه
stochastic U دارای تغییردر مواقع مختلف
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
fire escapes U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
sou'wester U کلاه مخصوص مواقع توفانی دریا
tailcoat U کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
fire escape U خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escapes U پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escape U پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
ahoy U ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
silk hat U کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
Emergeny exit . U پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
dichogamic U دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
ejection seat U صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
some U بعضی
divers U بعضی
several U بعضی
cretain U بعضی
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
sometimes U بعضی اوقات
alleged U بنابگفتهء بعضی
allegedly U بنابگفتهء بعضی
frequently [quite often] <adv.> U بعضی ازاوقات
once in a while <adv.> U بعضی ازاوقات
occasionally <adv.> U بعضی ازاوقات
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
piezoelectric U ارتباط در بعضی موادکریستالی
bell-conopy U [سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
Some children are afraid of the dark. بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
cutin U پوشش خارجی بعضی گیاهان
chitin U جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
hookup U تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul U افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
nurse a grudge <idiom> U احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
megaspore U هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
vanish U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanishing U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
stenosis U تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
vanishes U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
zonate U واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
hyposensitize U کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanished U بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
bote U حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
draft mode U چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
awn U الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
... however sometimes it just can't be helped. U ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath U ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
tuning pipe U نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
filter U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
zone ride U کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
filters U چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
chars U فرصت
spaces U فرصت
space U فرصت
char U فرصت
charring U فرصت
opportunities U فرصت
deliberated U با فرصت
time U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberating U با فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
deliberate U با فرصت
timed U فرصت
occasioned U فرصت
occasioning U فرصت
times U فرصت
occasion U فرصت
breathers U فرصت
deliberation U فرصت
deliberations U فرصت
seasons U فرصت
seasoned U فرصت
season U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
chare U فرصت
opportunity U فرصت
oportunity U فرصت
breather U فرصت
occasions U فرصت
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
White Papers U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Paper U کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp U سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
chanced U فرصت مجال
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
occasions U فرصت مناسب
at leisure U فرصت دار
chances U فرصت بل گرفتن
opportunity cost U هزینه فرصت
tidewaiter U مترصد فرصت
head start U فرصت برتری
opportunist U فرصت طلب
occasioned U فرصت مناسب
occasioning U فرصت مناسب
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
get a break <idiom> U فرصت داشتن
market opportunity U فرصت بازار
make time U فرصت کردن
betimes U در اولین فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
tidewaiter U درانتظار فرصت
occasion U فرصت مناسب
head starts U فرصت برتری
vantage U تفوق فرصت
chancing U فرصت مجال
chance U فرصت بل گرفتن
leisure U فرصت مجال
chance U فرصت مجال
opportunism U فرصت طلبی
chancing U فرصت بل گرفتن
deliberate defense U پدافند با فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
timed U فرصت مجال
times U فرصت موقع
time U فرصت مجال
last-ditch U آخرین فرصت
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
times U فرصت مجال
time U فرصت موقع
timed U فرصت موقع
dieresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
diaeresis U دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
lurk U درانتظار فرصت بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com