Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jurisprudential
U
وابسته به عمل قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nomological
U
وابسته به قانون
Other Matches
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canon
U
قانون کلی قانون شرع
canons
U
قانون کلی قانون شرع
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associating
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
legal
U
قانون
hess's law
U
قانون هس
enacment
U
قانون
regardless of the law
U
به قانون
law of constant heat sumation
U
قانون هس
code
U
قانون
statutes
U
قانون
acted
U
قانون
laws
U
قانون
act
U
قانون
rule
U
قانون
statute
U
قانون
regulation
U
قانون
law
U
قانون
canons
U
قانون
legislation
U
قانون
canon
U
قانون
edict
U
قانون
nisi
U
قانون
edicts
U
قانون
kanoon
U
قانون
lex
U
قانون
beer's law
U
قانون بیر
bell magendie law
U
قانون بل- ماژندی
legiskative
U
قانون گذار
obedient to the law
U
پیرو قانون
lawyers
U
قانون دان
acted
U
فرمان قانون
lawyer
U
قانون دان
obedient to the law
U
مطیع قانون
legislatress
U
قانون گذار زن
legislatrix
U
قانون گذار زن
nomological
U
شبیه قانون
nomological
U
منطبق با قانون
principle
U
قانون علمی
lenz's law
U
قانون لنتس
lenz' law
U
قانون لنز
curie's law
U
قانون کوری
act
U
فرمان قانون
legist
U
قانون دان
penal code
U
قانون جزا
penal codes
U
قانون جزا
offense
U
قانون شکنی
juristic
U
قانون دان
labour act
U
قانون کار
labour code
U
قانون کار
okuns law
U
قانون اوکان
labour law
U
قانون کار
lambert law
U
قانون لامبرت
contrary to the law
U
مخالف قانون
the spirit of the law
U
جوهر قانون
the spirit of the law
U
روح قانون
the letter of the law
U
عبارت قانون
the letter of the law
U
لفظ یا نص قانون
lawmaker
U
قانون گزار
to break a law
U
قانون شکنی
corpus juris
U
روح قانون
crown law
U
قانون جزائی
trapezoidal law
U
قانون ذوذنقهای
breach
U
قانون شکنی
ohm's law
U
قانون اهم
breached
U
قانون شکنی
breaches
U
قانون شکنی
coulomb's law
U
قانون کولن
corpus juris
U
اساس قانون
lawbreaker
U
قانون شکن
marioote law
U
قانون ماریوت
demorgans law
U
قانون دمورگان
islamic law
U
قانون شرع
an act of parliament
U
قانون مجلس
declaratory statute
U
قانون اعلامی
dead letter
U
قانون منسوخ
nomology
U
قانون شناسی
dalton's law
U
قانون دالتون
jachson's law
U
قانون جکسون
matrimonially
U
به قانون زناشوئی
applicable law
U
قانون نافذ
introduce law
U
انشاء قانون
anti trust law
U
قانون ضد تراست
insolvent law
U
قانون درماندگی
wein law
U
قانون وین
mercantile law
U
قانون تجارت
weber's law
U
قانون وبر
mil rule
U
قانون میلیم
walras law
U
قانون والراس
wagners law
U
قانون واگنر
insolvent law
U
قانون اعسار
joiting law
U
قانون ژول
joule's law
U
قانون ژول
jurisconsult
U
قانون دان
absorption law
U
قانون جذب
abram's law
U
قانون ابرام
abney's law
U
قانون ابنی
nomographer
U
قانون گذاری
nomographer
U
قانون گذار
law-abiding
U
پیرو قانون
law-abiding
مطیع قانون
nomography
U
فن قانون گذاری
unwritten law
U
قانون ننوشته
lextalionis
U
قانون قصاص
avogadro's principle
U
قانون اووگادرو
avegadro's principle
U
قانون اووگادرو
Parkinson's Law
U
قانون پارکینسون
laplace law
U
قانون لاپلاس
laplace law
U
قانون امپر
ampere law
U
قانون لاپلاس
ampere law
U
قانون امپر
amagat law
U
قانون اماگات
articles of war
U
قانون نظامی
make law
U
وضع قانون
nationality law
U
قانون تابعیت
law of analogy
U
قانون تمثیل
jurisprudent
U
قانون دان
law of clouser
U
قانون بستار
code civil
U
قانون مدنی
codification
U
قانون نویسی
clublaw
U
قانون زور
clublaw
U
قانون سرنیزه
scofflaw
U
ناقض قانون
scofflaw
U
قانون شکن
law of recency
U
قانون تاخر
say's law of markets
U
قانون بازارهای سی
law of readiness
U
قانون امادگی
law of contiguity
U
قانون مجاورت
constitutions
U
قانون اساسی
law of scarcity
U
قانون کمیابی
legislator
U
قانون گذار
legislators
U
قانون گذار
law of complimentarity
U
قانون مکملیت
reflection law
U
قانون بازتاب
jurist
U
قانون دان
jurists
U
قانون دان
law of reflection
U
قانون بازتاب
constitution
U
قانون اساسی
rule of thumb
U
قانون عمومی
rule of thumb
U
قانون کلی
charle's law
U
قانون شارل
chain rule
U
قانون زنجیری
law of effect
U
قانون اثر
procedural law
U
قانون شکلی
press law
U
قانون مطبوعات
law of election
U
قانون انتخابات
law of frequency
U
قانون بسامد
law of gravitation
U
قانون گرانش
law of induced current
U
قانون لنتس
preamble of a statute
U
مقدمه قانون
law of nations
U
قانون ملل
violation of law
U
نقض قانون
planck law
U
قانون پلانک
law of contract
U
قانون قرارداد
civillaw
U
قانون مدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com