Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neurasthenic
U
وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
stressing
U
خستگی
fatigues
U
خستگی
stresses
U
خستگی
stress
U
خستگی
tiredness
U
خستگی
exhaustion
U
خستگی
weariness
U
خستگی
boredom
U
خستگی
ennui
U
خستگی
fatigue limit
U
حد خستگی
fatigued
U
خستگی
ages
U
خستگی
dark burn
U
خستگی
fatigue
U
خستگی
age
U
خستگی
fatigue
U
خستگی فرسودگی
principal stress
U
خستگی اصلی
circumferential stress
U
خستگی دایرهای
refreshments
U
رفع خستگی
langorous
U
خستگی اور
fatigued
U
خستگی کوفتگی
thermal fatigue
U
خستگی حرارتی
fatigued
U
خستگی فرسودگی
refreshment
U
رفع خستگی
weariless
U
خستگی نا پذیر
mean stress
U
خستگی متوسط
fatigues
U
خستگی کوفتگی
tiredly
U
بیزار خستگی
tired to death
U
مانندمرده از خستگی
fatigue
U
خستگی کوفتگی
drainless
U
خستگی ناپذیر
fatigues
U
خستگی فرسودگی
tired
U
بیزار خستگی
wearily
U
از روی خستگی
magnetic fatigue
U
خستگی مغناطیسی
inexhaustible
U
خستگی نا پذیر
fatiguing
U
خستگی اور
muscular fatigue
U
خستگی عضلانی
shrinkage stress
U
خستگی فرامد
to stretch one's legs
<idiom>
U
خستگی درکردن
fatigue strength
U
استحکام خستگی
tangential stress
U
خستگی مماسی
compressive stress
U
خستگی فشاری
fatig
U
خستگی پذیر
fatigable
U
خستگی پذیر
unwearied
U
خستگی درکرده
fatiguable
U
خستگی پذیر
indefatigability
U
خستگی ناپذیری
fatigue test
U
ازمایش خستگی
tensile stress
U
خستگی کششی
fatigue test
U
ازمون خستگی
irksome
U
خستگی اور
eye strain
U
خستگی چشم
taedium vitae
U
خستگی اززندگی
fatigueless
U
خستگی ناپذیر
exhautless
U
خستگی ناپذیر
eyestrain
U
خستگی چشم
indefatigable
U
خستگی ناپذیر
tedium
U
خستگی دلتنگی
fatigueability
U
خستگی پذیری
secondary stress
U
خستگی فرعی
unwearying
U
خستگی ناپذیر
tadium
U
خستگی از عمر
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
inexhaustibly
U
بطور خستگی ناپذیر
tireless
U
خستگی ناپذیر نافرسودنی
tensile fatigue test
U
ازمایش کشش- خستگی
indefatigably
U
بطور خستگی ناپذیر
psychasthenia
U
خستگی روانی بی تصیمی
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
I am deae beat . I am tired out .
U
از خستگی دارم غش می کنم
to unbend oneself
U
رفع خستگی کردن
to rest up
U
خوب خستگی در کردن
palmograph
U
خستگی نگار دستی
shrinkage stress
U
خستگی جمع شدگی
nervous prostration
U
سستی پی خستگی اعصاب
irksomely
U
بطور خستگی اور
transverse fatigue test
U
ازمایش خستگی عرضی
acopic
U
دافع خستگی و کوفتگی
To be exhausted.
U
از پا افتادن ( خستگی مفرط )
trachle
U
سبب خستگی یا دردسر
he did not turn a hair
U
هیچ خستگی وانمودنکرد
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
restraints
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
fatigue testing machine
U
دستگاه ازمایش کننده خستگی
he is not quite rested
U
خوب رفع خستگی نکرده
conk out
<idiom>
U
بعلت خستگی به خواب رفتن
perk up
<idiom>
U
بعد از خستگی پرانرژی بودن
restraint
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
neurasthenic
U
دچار خستگی یاضعف اعصاب
borer
U
ملول کننده خستگی اور
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
high cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
to refresh oneself
U
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
associated
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
bending stress
U
خستگی خمشی تلاش خمشی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pertinent
U
وابسته
related
U
وابسته
febile
U
وابسته به تب
syncop
U
وابسته به غش
affiliate
U
وابسته
sexual organs
U
وابسته به
riverrine
U
وابسته به
of kin
U
وابسته
commissarial
U
وابسته به
attributable
U
وابسته به
israelitish
U
وابسته به
hanger on
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
messianic
U
وابسته به
attendant
U
وابسته
attendants
U
وابسته
relevant
U
وابسته
tuitionary
U
وابسته به
affiliated
U
وابسته
attached
U
وابسته
comprador
U
وابسته
relative
U
وابسته
aquatic
U
وابسته به اب
adjective
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
akin
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
germane
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
plantar
U
وابسته به کف پا
interdependent
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
elfin
U
وابسته به جن
congenerous
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
dependent
U
وابسته
federated
U
وابسته
federating
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
wedded
U
وابسته
cantabrigian
U
وابسته به
subordinate
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
subordinates
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
monitorial
U
وابسته به
attache
U
وابسته
thereof
U
وابسته به ان
diphtheric
U
وابسته به
federates
U
وابسته
elysian
U
وابسته به
pyrexic
U
وابسته به تب
federate
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
pertaining
U
وابسته
correspondents
U
وابسته
dependants
U
وابسته
levitical
U
وابسته به
contingents
U
وابسته
pyretic
U
وابسته به تب
pyrexial
U
وابسته به تب
dependant
U
وابسته
contingent
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
dipteran
U
وابسته به دوبالان
dominical
U
وابسته بخداوند
dioecious
U
وابسته به مگ س گیران
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com