English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
esculapian U وابسته به دارگونه طب پزشک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aesculapian U وابسته به دارگونه طب
momus U دارگونه
plutus U پلوتوس دارگونه توانگری
helios U دارگونه خورشید خورشیدخدا
mnemonics U دارگونه حافظ ومادر خدایان شعروادب
eros U نام دارگونه عشق درافسانههای یونانی
mithra U نام دارگونه روشنایی یا خورشید در میان ایرانیان باستانی
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
practitioner U پزشک
master physician U سر پزشک
chiropodists U پزشک پا
medical man U پزشک
medical officer U پزشک
medical officer U سر پزشک
aesculapian U پزشک
doc U پزشک
practitioners U پزشک
interne U پزشک
medic U پزشک
physician U پزشک
chiropodist U پزشک پا
physicians U پزشک
docs U پزشک
medicine man U پزشک قبیله
family doctors U پزشک خانواده
medico U پزشک طبیب
medico legal examiner U پزشک قانونی
doctor to the company U پزشک شرکت
oculist U چشم پزشک
oculists U چشم پزشک
physician in attendance U پزشک معالج
a fake doctor U پزشک قلابی
aurist U پزشک گوش
surgeons U پزشک جراح
surgeon U پزشک جراح
surgeon general U پزشک ارشد
house physician U پزشک مقیم
ophthalmologist U چشم پزشک
psychopathist U پزشک دیوانگان
medical examiner U پزشک قانونی
doctor-to-be U پزشک آینده
mad doctor U پزشک دیوانگان
family doctor U پزشک خانواده
neuropathist U پزشک اعصاب
practitioner U دندان پزشک
practitioner U دام پزشک
practitioners U دام پزشک
practitioners U دندان پزشک
doctors U پزشک دکتر
alienist U پزشک دیوانگان
certificate of a doctor U گواهی پزشک
farrier U دام پزشک
farriers U دام پزشک
general practitioner U پزشک عمومی
doctor U پزشک دکتر
doctored U پزشک دکتر
doctoring U پزشک دکتر
extern U کمک پزشک روزانه
general practitioner U پزشک بیماریهای عمومی
syrinx U استاخ پزشک ایطالیایی
internist U پزشک امراض داخلی
lay analyst U روانکاو غیر پزشک
practician U پزشک دست در کار
iatrogenic illness U بیماری پزشک زاد
to take medical advice U با پزشک مشورت کردن
medicaster U پزشک زبان باز
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
psychiater U پزشک ناخوشی دماغی
neuropsychiatrist U پزشک اعصاب و روان
obstetricians U پزشک متخصص زایمان
obstetrician U پزشک متخصص زایمان
pediatrician U پزشک متخصص اطفال
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
flight surgeon U افسر پزشک نیروی هوایی
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
anesthetist U پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
woman doctor U پزشک زن حکیم خانم طبیبه
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
eustachian U پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
the doctor ordered an ointment U پزشک مرهم تجویز کرد
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
attendance of a doctor U حضور پزشک روی رینگ بوکس
accoucheur U پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
He's not suited for a doctor. U او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] U قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
residency U اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
surgeon general U رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unless otherwise prescibed [by the doctor] U مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarian U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
There is one physician for every 260 inhabitants. U برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
take medical a U به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
veterinarians U پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . U حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
pathologist U پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists U پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
affiliated U وابسته
attributable U وابسته به
attendants U وابسته
aquatic U وابسته به اب
pertianing U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
related U وابسته
affiliating U وابسته
affiliate U وابسته
affiliates U وابسته
cephalic U وابسته به سر
pertinent U وابسته
carpal U وابسته به مچ
adjective U وابسته
adjectives U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
federating U وابسته
diphtheric U وابسته به
pertaining U وابسته
syncop U وابسته به غش
federates U وابسته
federated U وابسته
elfin U وابسته به جن
federate U وابسته
of kin U وابسته
commissarial U وابسته به
cantabrigian U وابسته به
comprador U وابسته
akin U وابسته
interdependent U وابسته
congenerous U وابسته
thereof U وابسته به ان
elysian U وابسته به
attache U وابسته
tuitionary U وابسته به
pyretic U وابسته به تب
subordinating U وابسته
appurtenant U وابسته
hanger on U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
dependent U وابسته
wedded U وابسته
dependant U وابسته
dependants U وابسته
levitical U وابسته به
correspondent U وابسته
correspondents U وابسته
contingent U وابسته
contingents U وابسته
sexual organs U وابسته به
belonging U وابسته ها
messianic U وابسته به
subordinated U وابسته
subordinates U وابسته
pyrexial U وابسته به تب
relevant U وابسته
febile U وابسته به تب
attached U وابسته
israelitish U وابسته به
relative U وابسته
germane U وابسته
monitorial U وابسته به
subordinate U وابسته
attendant U وابسته
riverrine U وابسته به
structurally U وابسته به ساختمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com