English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preganglionic U وابسته به جلو عقده عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preganglionic U قبل از عقده عصبی
liminal U وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
parasympathetic U وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neuromuscular U وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
neuritis U التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia U درد عصبی مرض عصبی
nervation U ساختمان عصبی شبکه عصبی
complex U عقده
complexes U عقده
superiority complex U عقده ای
ganglion U عقده
sympathetic ganglion U عقده سمپاتیک
jocasta complex U عقده یوکاستا
complexes U عقده روانی
spinal ganglion U عقده نخاعی
complex U عقده روانی
ganglionated U عقده دار
mother complex U عقده مادری
universal complex U عقده همگانی
inferiority complex U عقده حقارت
inferiority complexes U عقده حقارت
electra complex U عقده الکترا
edipus complex U عقده ادیپ
diana complex U عقده دیانا
obsessions U عقده روحی
knot U مشکل عقده
nodules U برامدگی عقده
nodule U برامدگی عقده
knots U مشکل عقده
orestes complex U عقده اورستس
oedipus complex U عقده ادیپ
complex indicator U نشانگر عقده
medea complex U عقده میدیا
obsession U عقده روحی
lump in throat U عقده در گلو
medea complex U عقده فرزند کشی
obsessing U ایجاد عقده روحی کردن
obsess U ایجاد عقده روحی کردن
obsessed U ایجاد عقده روحی کردن
obsesses U ایجاد عقده روحی کردن
v , series U سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
nervous U عصبی
abnerval U عصبی
neurotic U عصبی
keyed up <idiom> U عصبی
neurogram U رد عصبی
on pins and needles <idiom> U عصبی
engram U رد عصبی
nervelessness U بی عصبی
uptight U عصبی
neural U عصبی
overwrought U عصبی
twitchy U عصبی
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
shocks U حمله عصبی
nerve tissue U بافت عصبی
neuroplexus U شبکه عصبی
shocked U حمله عصبی
plexus U شبکه عصبی
nervous system U دستگاه عصبی
nervous systems U دستگاه عصبی
interneural U داخل عصبی
neural discharge U تخلیه عصبی
interneuron U داخل عصبی
nerve ending U پایانه عصبی
nerve fibre U تار عصبی
neurofibril U تار عصبی
nerve impulse U تکانه عصبی
nerve path U گذرگاه عصبی
nervelessly U از روی بی عصبی
shock U حمله عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
nerve U رشته عصبی
nerves U رشته عصبی
neuron U یاخته عصبی
neuritis U التهاب عصبی
neural network U شبکه عصبی
nerve plexus U شبکه عصبی
neural reverbration U ارتعاش عصبی
neural satiation U اشباع عصبی
sweat bullets/blood <idiom> U عصبی بودن
neural lesion U ضایعه عصبی
neurocyte U یاخته عصبی
neural arc U قوس عصبی
neural bond U پیوند عصبی
neural circuit U مدار عصبی
neural conduction U رسانش عصبی
causalgia U سوزش عصبی
neurons U یاخته عصبی
psychochemical agent U گاز عصبی
neural induction U القای عصبی
anorexia nervosa U بی اشتهایی عصبی
lose temper <idiom> U عصبی شدن
nerve center U مرکز عصبی
neuralgia U درد عصبی
nerve cell U سلول عصبی
nerve current U جریان عصبی
nerve cell U یاخته عصبی
ganglion U غده عصبی
nerve deafness U کری عصبی
willies U حمله عصبی
Relax! U عصبی نشو!
nerve block U وقفه عصبی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
tenser U عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system U دستگاه عصبی فرضی
commissure U بافت عصبی رابط
discharge U شلیک عصبی تخلیه
parabiosis U وقفه رسانش عصبی
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neuroblast U یاخته رویانی عصبی
parasympathetic nervous system U دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system U دستگاه عصبی احشایی
tense U عصبی وهیجان زده
jittery U وحشت زده و عصبی
tensed U عصبی وهیجان زده
neurotic U دچار اختلال عصبی
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی سمپاتیک
tenses U عصبی وهیجان زده
tensest U عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
unipolar U سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation U تحریک عصبی تقابلی
on edge <idiom> U خیلی عصبی وخشمگین
discharges U شلیک عصبی تخلیه
neurogenic U دارای ریشه عصبی
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
tract U دسته تار عصبی
hysteria U هیستری حمله عصبی
neurotransmitter U انتقال دهنده عصبی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
bradyarthria U کندگویی عصبی- ماهیچه یی
tracts U دسته تار عصبی
neuroptera U حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric U مرض روانی و عصبی
tensing U عصبی وهیجان زده
vegetative nervous system U دستگاه عصبی نباتی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی نباتی
commissural fibres U رشتههای عصبی رابط
cns U دستگاه عصبی مرکزی
neuropath U دچار اختلالات عصبی
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
sympathetic nervous system U دستگاه عصبی خود کار
nervous U عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
autonomic nervous system U دستگاه عصبی خود مختار
psychoneural parallelism U توازی نگری روانی- عصبی
tie up in knots <idiom> U کسی را عصبی ونگران کردن
oxime U ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
dendrite U شاخههای متعدد سلولهای عصبی
commissurotomy U برداشتن بافت عصبی رابط
neurocirculatory asthenia U ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic U ایجاد کننده بافت عصبی
ans U دستگاه عصبی خود مختار
autonomic U منسوب به دستگاه عصبی خودکار
parasympathetic U عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus U شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis U ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
gray matter U ماده خاکستری بافت عصبی مغز
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. U اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis U اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve bundle U دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle U دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
neural net U مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics U مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com