Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proberbial
U
وابسته بضرب المثل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maximal
U
وابسته به ضرب المثل
slap-bang
U
بضرب
by force of
U
بضرب
by dint of
U
بضرب
perforce of
U
بضرب
slap bang
U
بضرب
to whipped on
U
بضرب شلاق بردن
to wit
U
فی المثل
vide
U
فی المثل
likes
U
فی المثل
liked
U
فی المثل
like
U
فی المثل
remunerations
U
اجرت المثل
wise saw
U
ضرب المثل
fair equivalent remuneration
U
اجرت المثل
proverbs
U
ضرب المثل
proverb
U
ضرب المثل
sooth
U
ضرب المثل
remuneration
U
اجرت المثل
quit rent
U
اجرت المثل
byword
U
ضرب المثل
bywords
U
ضرب المثل
reasonable of average wage fair
U
اجرت المثل
his generosity was proverbial
U
دهش او ضرب المثل
anecdote
U
امثال ضرب المثل
anecdotes
U
امثال ضرب المثل
to become a proverb
U
ضرب المثل شدن
to become a byword
U
ضرب المثل شدن
saws
U
لغت یا جمله ضرب المثل
sawing
U
لغت یا جمله ضرب المثل
saw
U
لغت یا جمله ضرب المثل
he is a p for foolishness
U
درحماقت ضرب المثل است
sawed
U
لغت یا جمله ضرب المثل
gnomic
U
شامل پند و ضرب المثل
Only dead fish swim with the flow
[stream]
.
<proverb>
U
در زندگی باید بجنگیم.
[ضرب المثل]
proverbially
U
بشکل ضرب المثل بطور مشهور
he was wise to a proverb
U
در خرمندی ضرب المثل شده بود
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Money doesn't bring
[buy]
happiness.
<proverb>
U
پول خوشبختی نمی آورد.
[ضرب المثل]
Hunger is the best sauce.
<proverb>
U
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
A fair face may hide a foul heart.
<proverb>
U
از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد.
[ضرب المثل]
All show and no substance.
<proverb>
U
از ظاهر کسی نمی شود به باطنش پی پرد.
[ضرب المثل]
He who excuses accuses himself.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
Appetite comes with eating.
<proverb>
U
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
Excuses always proceed from a guilty conscience.
<proverb>
U
کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند.
[ضرب المثل]
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
When it rains, it pours
<idiom>
U
بدشانسی وقتی که می آید پشت سر هم می آید.
[ضرب المثل]
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home.
<proverb>
U
بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم.
[ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
hibernicism
U
ضرب المثل یا گفتار ایرلندی ملیت ایرلندی
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
federating
U
وابسته
comprador
U
وابسته
interdependent
U
وابسته
elfin
U
وابسته به جن
commissarial
U
وابسته به
adjective
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
carpal
U
وابسته به مچ
federates
U
وابسته
federated
U
وابسته
attache
U
وابسته
federate
U
وابسته
cantabrigian
U
وابسته به
thereof
U
وابسته به ان
pertaining
U
وابسته
monitorial
U
وابسته به
attributable
U
وابسته به
aquatic
U
وابسته به اب
akin
U
وابسته
affiliate
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
affiliated
U
وابسته
diphtheric
U
وابسته به
affiliates
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
attendant
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
tuitionary
U
وابسته به
of kin
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
plantar
U
وابسته به کف پا
elysian
U
وابسته به
thereof=of that
U
وابسته به ان
pertinent
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
related
U
وابسته
attendants
U
وابسته
sexual organs
U
وابسته به
relative
U
وابسته
wedded
U
وابسته
pyrexic
U
وابسته به تب
subordinates
U
وابسته
attached
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
levitical
U
وابسته به
messianic
U
وابسته به
israelitish
U
وابسته به
contingent
U
وابسته
hanger on
U
وابسته
congenerous
U
وابسته
contingents
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
riverrine
U
وابسته به
relevant
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
febile
U
وابسته به تب
dependant
U
وابسته
dependants
U
وابسته
dependent
U
وابسته
subordinate
U
وابسته
correspondents
U
وابسته
pyrexial
U
وابسته به تب
pyretic
U
وابسته به تب
germane
U
وابسته
subversion
U
وابسته به خرابکاری
auricular
U
وابسته بشنوایی
structurally
U
وابسته به بنا
avian
U
وابسته به مرغان
structural
U
وابسته به بنا
auditive
U
وابسته به شنوایی
pygmean
U
وابسته به پیگمی ها
oratorical
U
وابسته به سخنرانی
ethnicity
U
وابسته به نژادشناسی
social
U
وابسته بجامعه
planetary
U
وابسته به سیاره
piscatorial
U
وابسته به ماهیگیری
attache
U
وابسته نظامی
focal
U
وابسته بکانون
structural
U
وابسته به ساختمان
radio carpal
U
وابسته به زندبالاومچ
radio ulnar
U
وابسته به زندبالاوزندپائین
seminal
U
وابسته به منی
rhinal
U
وابسته به بینی
petiolar
U
وابسته به برگدم
municipal
U
وابسته بشهرداری
scientific
U
وابسته بعلم
investigatory
U
وابسته به رسیدگی
vital
U
وابسته به زندگی
peruvian
U
وابسته به پرو
vital
U
وابسته بزندگی
menstrual
U
وابسته به قاعده گی
satellitory
U
وابسته به اقمارسیارات
saturnian
U
وابسته بزحل
scansorial
U
وابسته بصعود
buccal
U
وابسته به گونه
petrologic
U
وابسته به سنگ
rectorial
U
وابسته به rector
bacterial
U
وابسته به باکتری
ranine
U
وابسته به وزغ
balsamic
U
وابسته به بلسان
photic
U
وابسته به تولیدنور
humans
U
وابسته بانسان
human
U
وابسته بانسان
photic
U
وابسته به نوروروشنایی
bacchanal
U
وابسته به باکوس
pharyngal
U
وابسته به گلوگاه
pharmacologic
U
وابسته بداروشناسی
pharisaic
U
وابسته به فریسی
ethnic
U
وابسته به نژادشناسی
rectal
U
وابسته به مقعد
porcine
U
وابسته بخوک
pancreatic
U
وابسته به لوزالمعده
marine
U
وابسته به دریانوردی
maritime
U
وابسته بدریانوردی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com