Perdic | هی دودى بدون آتش نیست . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	There is no smoke without fire . <proverb> U	هی دودى بدون آتش نیست .

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	secure system U	سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
	lock up U	وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
	protects U	محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
	protect U	محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
	protecting U	محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
	dependent U	غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
	cipher U	مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
	ciphers U	مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
	cyphers U	مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
	All is not gold that glitters. <proverb> U	هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
	winchester disk U	دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
	step frame U	استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
	transparently U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	transparent U	برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
	leaving files open U	به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
	his parentage isunknown U	اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
	without any reservation U	بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
	informally U	بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
	it is past all hope U	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
	unformed U	بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
	flattest U	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
	flat U	ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
	independently U	آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
	of no interest U	بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
	Taoism U	روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
	parataxis U	مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
	lynch law U	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
	offhand U	بدون مقدمه بدون تهیه
	achylous U	بدون کیلوس بدون قیلوس
	unstressed U	بدون اضطراب بدون کشش
	unbranched U	بدون انشعاب بدون شعبه
	it is inexpedient to reply U	پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
	recoilless U	جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
	inoperculate U	بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
	temporary storage U	می نیست
	It's not new.	نو نیست.
	secondary U	نیست
	he is not of our number U	از ما نیست
	he takes no notice of it U	نیست
	storage U	می نیست
	Plug and Play U	یچ نیست
	auxiliaries U	نیست
	auxiliary U	نیست
	it is well enough U	بد نیست
	aint U	نیست
	isn't U	نیست
	that depends U	معلوم نیست
	if you please U	اگرزحمت نیست
	i do not have it in me U	از من ساخته نیست
	to make no mention of U	ذکری از ان نیست
	he has nothing in him U	کسی نیست
	needn't U	لازم نیست
	There is nothing wrong with you . You are all right . U	هیچیت نیست
	inextinct U	نیست نشده
	my health is tolerable U	حالم بد نیست
	he is not willing to go U	نیست برود
	he is out of his senses U	بهوش نیست
	no hurry U	عجلهای نیست
	he is out of huomor U	سر دماغ نیست
	no trouble U	زحمتی نیست
	he is out of huomor U	سر خلق نیست
	niet le fait U	کار او نیست
	he is rather i. than sick U	ناخوش نیست
	he knows a thing or two U	بی تجربه نیست
	he is none of my friends U	او از دوستان من نیست
	that is not it U	این نیست
	it has escaped my remembrance U	یاد نیست
	he is a bad husband U	صرفه جو نیست
	he is not in it U	داخل نیست
	it's only me U	کسی نیست
	it is immaterial U	چیزی نیست
	it needs not U	لازم نیست
	He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . U	مردش نیست
	static U	که پویا نیست
	there is no hurry U	عجلهای نیست
	He goes on and on . He is most persistent . U	ول کن معامله نیست
	it is not in good workingorder U	دایر نیست
	the ice is treach erous U	یخ محکم نیست
	there is no hurry U	شتابی نیست
	it is not half bad U	هیچ بد نیست
	it is nothing out of the way U	غریب نیست
	it lies beyond his competence U	در صلاحیت او نیست
	It cant be helped. U	چاره ای نیست
	it is unsuitable U	مناسب نیست
	Nevermind! U	مهم نیست !
	it is unnecessary U	لازم نیست
	thereis no end to it U	انراپایانی نیست
	It is not advisable . It is inexpedient. U	صلاح نیست
	Such is not the case . That is not so. U	اینطور نیست
	It is all right . It is o. k. U	طوری نیست
	I dont remember ( recall ) . U	یادم نیست
	There is no hot water U	آب گرم نیست.
	It's not new.	جدید نیست.
	sacred cow <idiom> U	چارهای نیست
	nihilism U	نیست انگاری
	no sweat <idiom> U	مشکلی نیست
	no matter U	چیزی نیست
	ought not U	شایسته نیست
	you are written U	حق با شما نیست
	that is wrong U	درست نیست
	cold is merely privative U	گرما نیست
	no object U	چیزی نیست
	no wonder <idiom> U	تعجبی نیست
	close the door please U	اگرزحمت نیست
	dont mention it U	چیزی نیست
	He is not to blame for this. U	تقصیر او [مرد ] نیست.
	oughtn't U	نبایستی شایسته نیست
	it is beyond retrieve U	جبران پذیر نیست
	to put out of the way U	سربه نیست کردن
	it is inadvisable to say that U	گفتن ان مقتضی نیست
	it is not a picnic U	کار اسانی نیست
	it is never the worse U	هیچ بدتر نیست
	it is not a to go tncre U	رفتن انجامصلحت نیست
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	it does not befit me to U	شایسته من نیست که مرانشاید که
	It is not possible ( feasible , practicable) . U	اینکار عملی نیست
	it goes without saying U	محتاج بذکر نیست
	it is not subject to review U	دران روا نیست
	it is never the worse U	دیگر بدتر که نیست
	is it not U	ایا چنین نیست
	it goes without saying U	نیازمند بگفتن نیست
	it does not befit his state U	در خور شان او نیست
	it is inadvisable to say that U	گفتن ان مصلحت نیست
	isn't he there U	ایا او اینجا نیست
	thereis no end to it U	انتهای برای ان نیست
	it is not very hard U	چندان سخت نیست
	it is unsatisfactory U	رضایت بخش نیست
	He couldnt care less. He doesnt give (care)a damn. U	عین خیالش نیست
	She takes no thought for tomorrow . U	بفکر فردایش نیست
	She couldnt care less . she is totally unconcerned . U	عین خیالش نیست
	To her , abI'llon tomans is a mere trifle . U	قابل نوشیدن نیست
	It is nothing to speak of . U	چیز قابلی نیست
	The subject under discrssion . U	موضوعی که مطرح نیست
	It might be a good idea for you to come . U	بد نیست شما هم بیایید
	It cant be all that bad. U	نه بابا اینقدر هم بد نیست
	It is not known yet . It is not settled yet . U	هنوز معلوم نیست
	He is nobody. He is a nonentity. U	داخل آدم نیست
	It is not fair that . . . U	آخر انصاف نیست که …
	He is a quitter . U	مرد میدان نیست
	wrong U	پیام صحیح نیست
	wronging U	پیام صحیح نیست
	wrongs U	پیام صحیح نیست
	It is beyond repair. It cannot be put right. U	درست شدنی نیست
	I cant help it. It is beyond my control. U	دست خودم نیست
	I dont have the slightest(faintest)idea. U	روحم خبردار نیست
	an illegible writing U	خطی که خوانا نیست
	His honest is beyond question. U	دردرستی اوحرفی نیست
	She is romantically inclined. She i8s game. U	از دو حال خارج نیست
	It cannot be trifled with . It is no joking matter. U	شوخی بردار نیست
	He does not belong here. U	جای ؟ واینجا نیست
	There is no reason (cause) for worry (concern) U	جای نگرانی نیست
	It is not to your advantage. U	مقرون بصرفه نیست
	There is no room for doubt. U	جای تردید نیست
	The scales are not even . U	ترازو میزان نیست
	clara U	هدف موجود نیست
	he is not of that stamp U	ازان جنس نیست
	he is not willing to go U	مایل برفتن نیست
	he is unable to speak U	قادربسخن گفتن نیست
	he is unequal to the task U	مرد اینکار نیست
	i am out of sorts U	حالم خوب نیست
	i am out of sorts U	خلقم بجا نیست
	i dont care a pin U	مرا پروایی نیست
	iam pretty well U	نسبه حالم بد نیست
	if you dont object U	اگر مانعی نیست
	he is nod U	اهل انظباط نیست
	he is indisposed to go U	اماده رفتن نیست
	he is indisposed to go U	مایل نیست برود
	you need not fear U	لازم نیست بترسید
	you're telling me <idiom> U	احتیاج نیست به من بگی
	This isn't mine.	این مال من نیست.
	This isn't fresh.	این تازه نیست.
	This isn't clean.	این تمیز نیست.
	no reply necessary [NRN] U	نیازی به پاسخ نیست.
	it tells its own tale U	نیازمند به توضیح نیست
	lightweight U	آنچه سنگین نیست
	that is no great work U	کار بزرگی نیست
	that is not fair U	این انصاف نیست
	used U	آنچه جدید نیست
	unwanted U	آنچه لازم نیست
	needle point to say U	لازم نیست بشمابگویم که
	no one is here U	هیچکس اینجا نیست
	there is no mistaking U	جای اشتباه نیست
	that is not my a U	این کارمن نیست
	the house is occupied U	خانه خالی نیست
	that is not the case U	مطلب چنین نیست
	means are not a U	وسایل فراهم نیست
	needle point to say U	احتیاج بگفتن نیست
	that is taken for granted U	محتاج بدلیل نیست
	that is not the question U	موضوع این نیست
	this is not fair U	این انصاف نیست
	that is not the word for it U	لغتش این نیست
	that in nothing to me U	پیش من چیزی نیست
	there is no question but that. U	شکی نیست که) .00000
	that is no bed of roses U	اش دهن سوزی نیست
	It is not economical. U	مقرون به صرفه نیست.
	There's more to come. <idiom> U	این همش نیست.
	There are plenty of other fish in the sea. <idiom> <proverb> U	آدم قحطی نیست.
	rast U	هیج همچوچیزی نیست
	lightweights U	آنچه سنگین نیست
	That's not so! U	داستان اینطوری نیست!