English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nemo agit in seipsum U هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
action in personam U دعوی بر علیه شخص
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
lodge a complaint against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person U اقامه دعوی علیه کسی کردن
running down case U دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
retour sans protet U اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
restitution of conjugal rights U دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
illiterate U که نمیتواند بخواند
fix U آن نمیتواند تغییر کند
fixes U آن نمیتواند تغییر کند
an ill quarrels with his tool U نمیتواند برقصد میگویدزمینش کج است
queen can do no wrong U ملکه نمیتواند خطا کند
pretends U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend U دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
he is unable to speak U ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
nemo potest esse simul actor et judex U هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
rejection U خطای اسکنرکه نمیتواند یک حرف را بخواند وحرف خالی را میکند
acatalectic U قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
res inter alios U debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
output U که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
outputs U که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
trover U دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
self- U سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
blow up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups U توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
snookered U وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
peripheral U UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
glassine U نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
dumb terminal U وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
pleadings U افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
cons U بر علیه
conning U بر علیه
conned U بر علیه
con U بر علیه
pro and con U له و علیه
pros and cons U له و علیه
against U علیه
v U علیه
versus U علیه
sequential U نوعی کامپیوتر که باید هر دستورکامل شود پیش از اینکه بعدی شروع شود وبنابراین نمیتواند پردازش همزمان را مدیریت کند
respondents U مستانف علیه
respondent U مستانف علیه
defendant U مدعی علیه
defendants U مدعی علیه
out of court U محکوم علیه
respondent U مدعی علیه
respondents U مدعی علیه
pupil U مولی علیه
pupils U مولی علیه
losing party U محکوم علیه
recognizor U محکوم علیه
object of protest U معترض علیه
party against whom a protest is made U معترض علیه
peace be upon him U علیه السلام
person placed under guardianship U مولی علیه
presentee U معروض علیه
pro and con U دلائل له و علیه
victim of an offence U مجنی علیه
lady ship U سرکار علیه
judgement debtor U محکوم علیه
drawee U محال علیه
anti U مخالف علیه
appellee U مستانف علیه
assignee U محال علیه
beneficiary of an endowment U موقوف علیه
divisor U مقسوم علیه
divtsor U مقسوم علیه
denominator U مقسوم علیه
beneficiaries U موقوف علیه
third person of a transfer U محال علیه
wards U مولی علیه
ward U مولی علیه
beneficiary U موقوف علیه
denominators U مقسوم علیه
lese majeste U خیانت علیه حکومت
non fatal offences against the person U جرائم بر علیه ابدان
lese majesty U خیانت علیه حکومت
self defeating U علیه منظور خود
cross action U علیه وی اقامه کند
biological defense U پدافند بر علیه تک میکربی
common d. U مقسوم علیه مشترک
offences against persons U جرائم بر علیه اشخاص
self-defeating U علیه منظور خود
divisor U مقسوم علیه [ریاضی]
offences against property U جرائم بر علیه اموال
public mischief U جرم علیه جامعه
defacto recognition U شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
demurring U در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs U در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard [against] U تامین کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
demurred U در CL حالتی است که مدعی علیه
demur U در CL حالتی است که مدعی علیه
counter fire U اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] U حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to proceed against a person U اقدام بر علیه کسی زدن
respondents U پژوهش خواه مستانف علیه
offences against public morals U جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offences against public dencency U جرائم بر علیه عفت عمومی
common divisor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
offence against public order U جرائم بر علیه نظم عمومی
common factor U مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
to safeguard [against] U نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
respondent U پژوهش خواه مستانف علیه
send only device U دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
chemical defense U پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
indict U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts U علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
summary judgment U حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
libellee U مدعی علیه شخص مورد افترا
libelee U مدعی علیه شخص مورد افترا
declaim U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
greatest common factor [GCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor [gcd] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
whispering campaign U انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
take a stand on something <idiom> U فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
impregnated U پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
greatest common divisor U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] U بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
lese majeste U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
bench warrant U حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
lese majesty U خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
suit at law U دعوی
claiming U دعوی
claim U دعوی
professions U دعوی
case U دعوی
cases U دعوی
claims U دعوی
claimed U دعوی
pretensions U دعوی
quarrelled U دعوی
quarrelling U دعوی
lawsuits U دعوی
strife U دعوی
quarrels U دعوی
lawsuit U دعوی
quarreling U دعوی
profession U دعوی
quarrel U دعوی
pretension U دعوی
quarreled U دعوی
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
splitting a cause of action U تجزیه دعوی
sue U دعوی کردن
hypothetical case U دعوی فرضی
pleas U پاسخ دعوی
sued U دعوی کردن
restitution of conjugal rights U دعوی تمکین
sues U دعوی کردن
jactation U دعوی دروغ
claimants U اصحاب دعوی
retraxit U استرداد دعوی
parties U اصحاب دعوی
set off U دعوی متقابل
s.c U همان دعوی
suits U خواستگاری دعوی
set up claim to U دعوی کردن
suited U خواستگاری دعوی
right of action U حق اقامه دعوی
desistement U ترک دعوی
desistement U انصراف از دعوی
litigants U اصحاب دعوی
jactitation U دعوی دروغ
suing U دعوی کردن
parties of dispute U اصحاب دعوی
parties to a dispute U اصحاب دعوی
party to a suit U طرف دعوی
quarreled U دعوی کردن
personal action U دعوی منقول
personal action U دعوی شخصی
possessory action U دعوی مالکیت
post litem motam U پس از طرح دعوی
quitclaim U ترک دعوی
prime impression U دعوی بدوی
quarrel U دعوی کردن
quarreling U دعوی کردن
quarrelled U دعوی کردن
prime impression U دعوی ابتدایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com