English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
There is nothing to it . U هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
child's play U هر کار بسیار آسان
it is a soft snap U کاری ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
There is no reason to do something U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
bohemians U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
freethinkers U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
freethinker U کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
effortlessly U آسان
effortless U آسان
duck soup <idiom> U آسان
piece of cake <idiom> U آسان
doddle U سهل-آسان
pushover U کار آسان
easy-going <adj.> U آسان گیر
relaxed <adj.> U آسان گیر
easygoing <adj.> U آسان گیر
easy <adj.> U آسان گیر
highroad U راه آسان یا سر راست
easygoing <adj.> U راحت [آسان گیر]
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
It is easier said than done . U گفتنش آسان است
relaxed <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> U راحت [آسان گیر]
easy <adj.> U راحت [آسان گیر]
highroads U راه آسان یا سر راست
It is easy for me. U برایم خیلی آسان است
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
The exam was too easy for words . U امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
It is quite easy when you get ( have ) the knack of it . U وقتیکه فن کار را بدانی آسان می شود
This is the easisrt way. U این آسان ترین راه است
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
open U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opens U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
opened U برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
there is no style about her U ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
it does not weigh with me U ندارد
flicker free U ی ندارد
no object U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
it lacks soul U روح ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
he has no manners U اداب ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
he means well U قصد بدی ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). U وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
The dilemma has no simple answers. U این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
linear U برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
There is no harm in trying. U امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com