Perdic | هیچکس رای مخالف دادن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	nix U	هیچکس رای مخالف دادن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	vetoing U	رای مخالف دادن
	blackballed U	رای مخالف دادن
	negative voice U	رای مخالف دادن
	blackball U	رای مخالف دادن
	veto U	رای مخالف دادن
	blackballing U	رای مخالف دادن
	blackballs U	رای مخالف دادن
	vetoed U	رای مخالف دادن
	vetoes U	رای مخالف دادن
	cross voting U	رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
	look off U	فریب دادن مدافع با نگاه به سمت مخالف پیش از پرتاب توپ
	antisocial U	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
	neer a man U	هیچکس
	never a man U	هیچکس
	never a one U	هیچکس
	no-one U	هیچکس
	no one U	هیچکس
	no person U	هیچکس
	none but low people go there U	هیچکس
	never so U	هیچکس
	none other than U	هیچکس دیگر جز
	no one man U	هیچکس به تنهایی
	his hat cover his fanily U	هیچکس را ندارد
	Nobody has come yet . U	هیچکس هنوز نیامده
	no one is here U	هیچکس اینجا نیست
	no one raised his voice U	صدای هیچکس درنیامد
	no person other than yourself U	به غیر از شما هیچکس
	it is a thankless task U	هیچکس نخواهدگفت مرحمت سرکارزیاد
	No-one is above the law. U	هیچکس برتر از قانون نیست.
	to be second to none <idiom> U	هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
	But no one was ever talking about that! U	اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
	no one man can do it U	هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
	Nobody was late except me . U	هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
	to be second to no one <idiom> U	هیچکس حریف او نمی شود [اصطلاح]
	No one needed to know save herself / outside herself [American E] . U	به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
	One cannot put back the clock. <proverb> U	هیچکس نمى تواند زمان را به عقب بر گرداند .
	You cannot make a silk purse out of a sows ear . <proverb> U	هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
	I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . U	من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
	He scorns and sneers at everyone. He is contemptuous of everyone. U	هیچکس راداخل آدم نمی داند (حساب نمی کند )
	reducing U	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
	reduces U	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
	reduce U	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
	hostile U	مخالف
	with U	مخالف
	gainsayer U	مخالف
	anie U	مخالف
	gainst U	مخالف
	antipodal U	مخالف
	at d. U	مخالف
	resistent U	مخالف
	non content U	مخالف
	oppugnant U	مخالف
	at outs U	مخالف
	oppositionist U	ضد مخالف
	out of keeping U	مخالف
	by the ears U	مخالف
	oppugner U	مخالف
	adversaries U	مخالف
	contradictions U	مخالف
	contradiction U	مخالف
	contrariant U	مخالف
	contrary to U	مخالف
	adverse U	مخالف
	opposit U	مخالف
	averse U	مخالف
	controvertist U	مخالف
	unfavorable U	مخالف
	adversary U	مخالف
	dissidents U	مخالف
	dissidence U	مخالف
	contradictory U	مخالف
	oppositive U	مخالف
	contra U	مخالف
	converse U	مخالف
	contradictive U	مخالف
	conversed U	مخالف
	converses U	مخالف
	conversing U	مخالف
	dissident U	مخالف
	repugnant U	مخالف
	dissenting U	مخالف
	antagonists U	مخالف
	antagonist U	مخالف
	gyaku U	مخالف
	aliens U	مخالف
	opponents U	مخالف
	against U	مخالف
	conflicting U	مخالف
	irreconcilable U	مخالف
	contrary U	مخالف
	inadvisable U	مخالف
	foes U	مخالف
	foe U	مخالف
	opponent U	مخالف
	alien U	مخالف
	no U	منفی مخالف
	illegal U	مخالف قانون
	aversely U	بطور مخالف
	oppositely U	بطور مخالف
	adversely U	بطور مخالف
	vice versa U	در جهت مخالف
	contradicted U	مخالف بودن با
	head wind U	باد مخالف
	contradict U	مخالف بودن با
	dissents U	رای مخالف
	dissent U	رای مخالف
	contrary to the law U	مخالف قانون
	contraposition U	مفهوم مخالف
	contralateral muscles U	عضلات مخالف
	antagonists U	عضله مخالف
	clashing U	برخوردکننده مخالف
	dissented U	رای مخالف
	contra flow U	جهت مخالف
	antagonist U	عضله مخالف
	ill humored U	مخالف ترشرو
	conflictive U	مغایر مخالف
	contradicts U	مخالف بودن با
	standpat U	مخالف تغییر
	anti U	مخالف علیه
	defiant U	معاند مخالف
	overthwart U	بالحن مخالف
	prevailing wind U	باد مخالف
	take a dim view of <idiom> U	مخالف بودن
	anti parallel feeding U	تغذیه مخالف
	antimonaechical U	مخالف سلطنت
	antipapal U	مخالف پاپ
	antipathy U	احساس مخالف
	antislavery U	مخالف بردگی
	antitrust U	مخالف تشکیل
	reluctate U	مخالف کردن
	the a party U	طرف مخالف
	overthwart U	بطور مخالف
	bucking voltage U	ولتاژ مخالف
	impolitic U	مخالف مصلحت
	antagonised U	مخالف کردن
	antagonises U	مخالف کردن
	antagonising U	مخالف کردن
	antagonize U	مخالف کردن
	antagonized U	مخالف کردن
	antagonizes U	مخالف کردن
	antagonizing U	مخالف کردن
	crosswinds U	باد مخالف
	against nature U	مخالف طبیعت
	crosswind U	باد مخالف
	to be in the opposition U	مخالف بودن
	in the opposite direction. U	در جهت مخالف
	reluctancy U	بیزاری مخالف
	against the current <adv.> U	مخالف جریان
	headwinds U	باد مخالف
	veto U	رای مخالف
	dis- U	مخالف کردن
	In the opposite direction . U	درجهت مخالف
	The opposition parties . U	احزاب مخالف
	divert action U	عملیات مخالف
	diverse U	مختلف مخالف
	dissenting opinion U	نظر مخالف
	at odds <idiom> U	مخالف بودن
	dissenting U	مخالف معاند
	vetoed U	رای مخالف
	reversing U	شکستنی مخالف
	upstream <adj.> <adv.> U	مخالف جریان
	anti semitism U	مخالف با یهودیان
	anti-Semitism U	مخالف با یهودیان
	reverse U	شکستنی مخالف
	reversed U	شکستنی مخالف
	anti- U	به معنای "مخالف "
	loggerheads U	مخالف - جنگجو
	vetoing U	رای مخالف
	reverses U	شکستنی مخالف
	vetoes U	رای مخالف
	dissentient U	مخالف معاند
	windbound U	باد مخالف
	countersuggestion U	تلقین مخالف
	obscurantist U	مخالف اصلاحات
	countered U	درجهت مخالف
	opponent U	طرف مخالف
	crosscurrent U	جریان مخالف
	countering U	درجهت مخالف
	dissenter U	مخالف ناراضی
	conning U	رای مخالف
	cons U	رای مخالف
	counterview U	عقیده مخالف
	conned U	رای مخالف
	dissenters U	مخالف ناراضی
	disaccord U	مخالف کردن
	defier U	مخالف کننده
	against the stream <adv.> U	مخالف جریان
	reluctance U	بیزاری مخالف
	opponents U	طرف مخالف
	con U	رای مخالف
	counter U	درجهت مخالف
	counter ion U	یون مخالف
	reversed U	حرکت در جهت مخالف
	countercurrent distribution U	توزیع جریان مخالف
	upstream U	مخالف جریان رودخانه
	factionist U	توط ئه گر مخالف تراش
	reverse U	حرکت در جهت مخالف
	objections U	مخالفت استدلال مخالف
	objection U	مخالفت استدلال مخالف
	countercurrent chromatography U	کروماتوگرافی جریان مخالف