English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
directorate U هیات مدیره
directorates U هیات مدیره
board of directors U هیات مدیره
managing commission U هیات مدیره
managing committee U هیات مدیره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
chairman U رئیس هیات مدیره
chairmen U رئیس هیات مدیره
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
chairman of the board of directors U رئیس هیات مدیره
Other Matches
missions U هیات اعزامی هیات تبلیغی
mission U هیات اعزامی هیات تبلیغی
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
headmistresses U مدیره
manageress U مدیره
headmistress U مدیره
manageresses U مدیره
directress U مدیره
lady principal U مدیره
administratrix U مدیره
head mistress U مدیره
directrix U مدیره
governesses U مدیره
governess U مدیره
schoolmarm U مدیره مدرسه
schoolmistresses U مدیره اموزشگاه
schoolmistress U مدیره اموزشگاه
matrons U مدیره سرپرستار
matron U مدیره سرپرستار
schoolma'am U مدیره مدرسه
administratrix U مدیره تصفیه
board of direcotors U هیئت مدیره
dames U کدبانو مدیره
dame U کدبانو مدیره
board of directers U هیئت مدیره
board of directors U هیئت مدیره
chief executive officer [CEO] [American E] U رئیس هیئت مدیره
editoress U مدیره روزنامه یامجله
editorial staff U هیئت مدیره یانویسنده
directors U عضو هیئت مدیره
director U عضو هیئت مدیره
president of the board [ American E] U رئیس هیئت مدیره
supinator U عضله مدیره بخارج
directorate U هیئت مدیره ستادی
directorates U هیئت مدیره ستادی
chairman of the board [of directors/managers] U رئیس هیئت مدیره
chairmen U مدیر رئیس هیئت مدیره
editorial board U هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
chairman U مدیر رئیس هیئت مدیره
directorate [of a company] U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
board of [executive] directors U هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to vote somebody on the board of directors U رای دادن به کسی برای عضو هیئت مدیره شدن
board U هیات
missions U هیات
boarded U هیات
mission U هیات
corps U هیات
council U هیات
party U هیات
councils U هیات
bodies U هیات
body U هیات
delegations U هیات نمایندگان
council of ministers U هیات وزیران
council of ministers U هیات وزرا
sovereigns U هیات رئیسه
board of directors U هیات نظار
the ministry U هیات وزیران
consular corps U هیات کنسولی
sovereign U هیات رئیسه
cabinet U هیات دولت
arbitral tribunal U هیات تحکیم
cabinets U هیات دولت
board of trustee U هیات امناء
board of conciliation U هیات مصالحه
governing body U هیات حاکمه
delegation U هیات نمایندگان
deputations U هیات نمایندگان
cabint U هیات وزرا
board of trutees U هیات امنا
governing bodies U هیات حاکمه
juries U هیات داوران
managing committee U هیات رئیسه
legislatures U هیات مقننه
juries U هیات منصفه
executive committee U هیات رئیسه
executive committee U هیات اجرایی
fact finding body U هیات تحقیق
legislature U هیات مقننه
legislative assembly U هیات مقننه
jury U هیات منصفه
diplomatic corps U هیات دیپلماتیک
diplomatic corps U هیات سیاسی
deputation U هیات نمایندگان
executive commission U هیات رئیسه
executive commission U هیات مجریه
jury U هیات داوران
selection board U هیات گزینش
law of pragnanz U قانون هیات گرایی
member of the jury U عضو هیات منصفه
jury man U عضو هیات منصفه
head of the mission U رئیس هیات اعزامی
forewoman U سخنگوی هیات منصفه
election of the committee U انتخابات هیات رئیسه
diplomatic bady U هیات سیاسی نمایندگان
diplomatic body U هیات نمایندگان سیاسی
juror U عضو هیات منصفه
constituency U هیات موکلان یک حوزه
constituencies U هیات موکلان یک حوزه
awarding U حکم هیات داوری
cabinet council U جلسه هیات وزیران
verdicts U رای هیات منصفه
verdicts U تصمیم هیات منصفه
awards U حکم هیات داوری
verdict U رای هیات منصفه
verdict U تصمیم هیات منصفه
foremen U سخنگوی هیات منصفه
foreman U سخنگوی هیات منصفه
jurors U عضو هیات منصفه
awarded U حکم هیات داوری
officer U عضو هیات رئیسه
officers U عضو هیات رئیسه
diplomatic corps U هیات نمایندگان سیاسی
benches U هیات قضات محکمه
bench U هیات قضات محکمه
grand jury U هیات منصفه عالی
award U حکم هیات داوری
Privy Council U هیات مشاورین سلطنتی
grand juries U هیات منصفه عالی
legislator U شارع عضو هیات مقننه
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
returns U گزارش نهایی هیات تحقیق
returned U گزارش نهایی هیات تحقیق
returning U گزارش نهایی هیات تحقیق
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
legislators U شارع عضو هیات مقننه
selections U دسته یا هیات انتخاب شده
challenging a juror U جرح عضو هیات منصفه
return U گزارش نهایی هیات تحقیق
selection U دسته یا هیات انتخاب شده
oligrachy U هیات حاکمه حکومتی با عده معدود
striking a jury U تعیین هیات منصفه با روش حذفی
principal challenger U رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
struck U هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisitions U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisition U نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
perverse verdict U رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
to dismiss [remove] the board of managers U مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. U هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
indicted U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
indicting U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts U متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
boarded U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board U هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
rider U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders U ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
venire facias tot matrons U دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
peremptory challenge U رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
corporations U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
corporation U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict U رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
gestalt psychology U روانشناسی گشتالت روانشناسی هیات نگر
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
arrest of judgment U سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com