Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
hottentot
U
یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
whey faced
U
ادم رنگ پریده رنگ پریده
chipped
U
لب پریده
chipped
U
پریده
off shade
U
رنگ پریده
luridly
U
رنگ پریده
lurid
U
رنگ پریده
ghastly
U
رنگ پریده
pallid
U
رنگ پریده
wan
U
رنگ پریده
whey face
U
رنگ پریده
palest
U
رنگ پریده
paler
U
رنگ پریده
sallowish
U
رنگ پریده
pale
U
رنگ پریده
wanly
U
رنگ پریده
paly
U
پریده رنگ
pasty faced
U
رنگ پریده
chips
U
لپ پریده کردن یا شدن
blanch
U
رنگ پریده کردن
chip
U
لپ پریده کردن یا شدن
blanched
U
رنگ پریده کردن
whey face
U
ادم رنگ پریده
blanches
U
رنگ پریده کردن
to look pale
U
رنگ پریده بودن
palely
U
بطور رنگ پریده
palest
U
رنگ پریده شدن
paler
U
رنگ پریده شدن
pale
U
رنگ پریده شدن
pallidly
U
بطور رنگ پریده
palish
U
تا اندازهای رنگ پریده
peaked
U
رنگ پریده نزار
wan
U
رنگ پریده شدن یا کردن
wanly
U
رنگ پریده شدن یا کردن
colourless
U
رنگ پریده غیر جالب
cadaverous
U
دارای رنگ پریده و مرده
The plate is chipped.
U
لبه بشقاب پریده است
colorless
U
رنگ پریده غیر جالب
blanch
U
رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
blanches
U
رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
blanched
U
رنگ پریده یاسفید شدن سفیدکردن
irriguous
U
اب خورده
eaten
U
خورده
it was eaten
U
خورده شد
little
U
خورده
belly pinched
U
گرسنگی خورده
writhen
U
تاب خورده
corrodible
U
خورده شدنی
carious
U
کرم خورده
crossed out
U
قلم خورده
crimpled
U
چوروک خورده
butt welded
U
از سر جوش خورده
worm eaten
U
کرم خورده
aggresive
U
خورده شده
writhen
U
پیچ خورده
crackly
U
چین خورده
dehiscent
U
ترک خورده
vermiculate
U
کرم خورده
jiggly
U
تکان خورده
kinky
U
پیچ خورده
kinky
U
گره خورده
puckery
U
چین خورده
plicated
U
چین خورده
maggoty
U
کرم خورده
mildewy
U
باد خورده
mussy
U
بهم خورده
on oath
U
قسم خورده
starveling
U
گرسنگی خورده
symphsis
U
عضوجوش خورده
distempered
U
بهم خورده
engrained
U
پینه خورده
folded picture
U
تصویر تا خورده
twisty
U
پیچ خورده
fretted by rust
U
زنگ خورده
stickit
U
شکست خورده
thrawart
U
پیچ خورده
tetched
U
بهم خورده
hammer hard
U
چکش خورده
teched
U
بهم خورده
patsy
U
فریب خورده
messy
U
بهم خورده
failures
U
شکست خورده
underdog
U
سگ شکست خورده
underdogs
U
سگ شکست خورده
grubbier
U
کرم خورده
grubbiest
U
کرم خورده
grubby
U
کرم خورده
craven
U
شکست خورده
callous
U
پینه خورده
conglomerates
U
به هم جوش خورده
conglomerate
U
به هم جوش خورده
indisposed
U
بهم خورده
deluded
U
فریب خورده
stamped
U
تمبر خورده
corrosion
U
خورده شدن
turkey
U
شکست خورده
eaten
U
خورده شده
brushed
U
شانه خورده
clefts
U
ترک خورده
clift
U
ترک خورده
failure
U
شکست خورده
worm-eaten
U
کرم خورده
cleft
U
ترک خورده
cancelled
U
قلم خورده
picked
U
کلنگ خورده
moth-eaten
U
بید خورده
turkeys
U
شکست خورده
wounds
U
پیچ خورده
kaput
U
کاملا شک ست خورده
wounding
U
پیچ خورده
wound
U
پیچ خورده
withered
U
چروک خورده
moth eaten
U
بید خورده
dislocated
U
بهم خورده
rolled glass
U
شیشه نورد خورده
to be fooled
U
فریب خورده بودن
patsy
U
شخص گول خورده
to be deluded
U
فریب خورده بودن
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
Are you daft ?
U
مگر مغز خر خورده ای ؟
weldment
U
چیز جوش خورده
cat gets one's tongue
<idiom>
U
گربه زبونش را خورده
thraw
U
پیچ خورده دررفته
wrounght iron mill bar
U
اهن جوش خورده
Today I took laxatives.
U
امروز مسهل خورده ام.
spun glass
U
شیشه تاب خورده
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
sclerous
U
متصلب پینه خورده
rolled profile
U
نیمرخ نورد خورده
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
rolled iron or steel
U
فولاد نورد خورده
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
grounded
U
توپ به زمین خورده
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
beaten
U
چکش خورده فرسوده
lost
U
شکست خورده گمراه
impacted
U
باهم جوش خورده
foul anchor
U
لنگر تاب خورده
chiselled
U
چوب اسکنه خورده
deep dyed
U
زیاد رنگ خورده
cut in
U
چاک خورده شکافته
chartered accountant
U
حسابدار قسم خورده
bound barrel
U
لوله تاب خورده
indurate
U
پینه خورده کردن
interwrought
U
بهم جوش خورده
it is sufficiently stamped
U
کم تمبر خورده است
chiseled
U
چوب اسکنه خورده
rancid
U
باد خورده فاسد
inure or en
U
پینه خورده کردن
certified public accountant
U
حسابدار قسم خورده
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
weldment
U
قطعات بهم جوش خورده
to sprain one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
foul hawse
U
زنجیرها تاب خورده اند
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
to twist one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
a man in his forties
U
مرد چهل و خورده ساله
Chartered ( certified public ) accountant .
U
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
gyrus
U
برامدگی چین خورده مغز
fusion principle
U
اصل ترکیبات جوش خورده
Like a bear with a sore head.
U
مثل گرگ تیر خورده
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
tailfly
U
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
vulcanite
U
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
self deceived
U
فریب نفس خورده خود فریفته
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
not up
U
توپ دوبار به زمین خورده دبل
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
acid corrosion of concrete
U
خورده شدن بتن بوسیله اسید
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
quaternion
U
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
swallow tail coat
U
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
U
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
choppers
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
chopper
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
shot group
U
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
short round
U
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
talk someone's ear off
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
jungle gym
U
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
blast hole drill
U
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound
U
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick
U
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com