English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To cherish a desire for something . U هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fog lookouts U دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
hydrocephalous U اب درسر
hydrocephalic U اب درسر
pneumaticity U خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
hair U [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
proud hearted U باد درسر
haught U باد درسر
pride ful U باد درسر
self sufficing U باد درسر
in the road U درسر راه
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to have something U چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
hock spanner U اچار نیم گردی در یک دسته درانتها و یک قلاب با چنگک درسر دیگر
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
turbocharger U گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
turbojet U توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
air blast U هوای دم
petticoatsfever U هوای زن
moist air U هوای تر
humid air U هوای شرجی
intake air U هوای ورودی
humid air U هوای نمناک
out of door U در هوای ازاد
passion U هوای نفس
heavy weather U هوای طوفانی
low air pressure U فشار هوای کم
heavy weather U هوای خراب
open air U در هوای ازاد
out of doors U در هوای ازاد
airs U هوای دم هوا
aired U هوای دم هوا
marsh malaria U هوای مردابی
marine climate U اب و هوای دریایی
foul weather U هوای خراب
foul weather U هوای نامساعد
hot blast U هوای دم داغ
air U هوای دم هوا
liquid air U هوای مایع
emergency air U هوای اضطراری
sweltered U هوای گرم
raininess U هوای بارانی
queen's weather U هوای باز
dead air U هوای راکد
drippy U هوای گرفته
swelter U هوای گرم
stable air U هوای پایدار
temperate climate U اب و هوای معتدل
agglutinant U هوای التیام
air breathing U هوای تنفسی
swelters U هوای گرم
exhaust air U هوای خروجی
carburetor air U هوای کاربراتور
secondry air U هوای ثانویه
In the open air. U در هوای آزاد.
broken weather U هوای بی قرار
circulationg air U هوای در گردش
adverse weather U هوای نامساعد
the open U هوای ازاد
blast roasting U تشویه با هوای دم
forced draft U هوای با فشار
compressed air U هوای متراکم
compressed air U هوای فشرده
cold spell or cold snap <idiom> U یک جعبه هوای سرد
acclimated U به اب و هوای جدید خو گرفتن
warm front U جبهه هوای گرم
cold front U پیشان هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
mouthpieces U لوله هوای غواص
warm fronts U جبهه هوای گرم
acclimating U به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates U به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
intake air U هوای مکیده شده
heatwaves U موج هوای گرم
cooling air U هوای سرد کننده
ego trip U تسلیم به هوای نفس
intake air heater U گرمکن هوای ورودی
bleed air U هوای کمپرس شده
blow cold U هوای سرد دمیدن
blow hot U هوای گرم دمیدن
dusk U هوای گرگ ومیش
choke damp U دم :هوای ته چاه یاکان
lowering U هوای گرفته وابری
torchlight U هوای گرگ ومیش
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
cooling blower U دمنده هوای سرد
ego trips U تسلیم به هوای نفس
air compressor U هوای فشرده ساز
hot blast cupola U کوپل هوای گرم
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
air tank U کپسول هوای غواصی
mouthpiece U لوله هوای غواص
heatwaves U هوای گرم طولانی
heatwave U هوای گرم طولانی
heatwave U موج هوای گرم
caisson foundation U پی سازی با هوای فشرده
out door court U زمین هوای ازاد
blast U هوای دم کوره بلند دم
free living U تسلیم هوای نفس
secondary airflow U جریان هوای فرعی
saturated air U هوای اشباع شده
liquid air container U مخزن هوای مایع
tire inflation U فشار هوای لاستیک
tire pressure U فشار هوای لاستیک
effulge U برق هوای باز
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
owl light U هوای گرگ و میش
twilight U هوای گرگ ومیش
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
forced draft U هوای تحت فشار
cold fronts U پیشان هوای سرد
cold fronts U جبهه هوای سرد
mouthguard U لوله هوای غواص
fair weather U دارای هوای صاف
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
lower U هوای گرفته وابری
lowered U هوای گرفته وابری
liquid air U هوای مایع شده
blasts U هوای دم کوره بلند دم
lowers U هوای گرفته وابری
open exercise U ورزش در هوای ازاد
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com