English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To cherish a desire for something . U هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
to toy with the idea of doing something <idiom> U چیزی را در سر پروراندن
to entertain the idea of doing something <idiom> U چیزی را در سر پروراندن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts U دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
hydrocephalous U اب درسر
hydrocephalic U اب درسر
pneumaticity U خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
proud hearted U باد درسر
self sufficing U باد درسر
in the road U درسر راه
pride ful U باد درسر
haught U باد درسر
bred U پروراندن
curing U پروراندن
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
nurses U پروراندن پرستاری کردن
nursed U پروراندن پرستاری کردن
nurse U پروراندن پرستاری کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
hock spanner U اچار نیم گردی در یک دسته درانتها و یک قلاب با چنگک درسر دیگر
turbocharger U گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
turbojet U توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
air blast U هوای دم
petticoatsfever U هوای زن
moist air U هوای تر
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dead air U هوای راکد
secondry air U هوای ثانویه
raininess U هوای بارانی
queen's weather U هوای باز
drippy U هوای گرفته
forced draft U هوای با فشار
blast roasting U تشویه با هوای دم
emergency air U هوای اضطراری
broken weather U هوای بی قرار
air U هوای دم هوا
aired U هوای دم هوا
airs U هوای دم هوا
temperate climate U اب و هوای معتدل
circulationg air U هوای در گردش
swelter U هوای گرم
the open U هوای ازاد
compressed air U هوای فشرده
sweltered U هوای گرم
passion U هوای نفس
swelters U هوای گرم
compressed air U هوای متراکم
exhaust air U هوای خروجی
low air pressure U فشار هوای کم
liquid air U هوای مایع
heavy weather U هوای خراب
heavy weather U هوای طوفانی
intake air U هوای ورودی
hot blast U هوای دم داغ
humid air U هوای شرجی
open air U در هوای ازاد
out of doors U در هوای ازاد
marine climate U اب و هوای دریایی
humid air U هوای نمناک
foul weather U هوای خراب
foul weather U هوای نامساعد
out of door U در هوای ازاد
stable air U هوای پایدار
marsh malaria U هوای مردابی
In the open air. U در هوای آزاد.
agglutinant U هوای التیام
air breathing U هوای تنفسی
adverse weather U هوای نامساعد
carburetor air U هوای کاربراتور
cold fronts U پیشان هوای سرد
heatwave U موج هوای گرم
heatwave U هوای گرم طولانی
heatwaves U موج هوای گرم
cold front U جبهه هوای سرد
liquid air container U مخزن هوای مایع
cold spell or cold snap <idiom> U یک جعبه هوای سرد
heatwaves U هوای گرم طولانی
ego trips U تسلیم به هوای نفس
ego trip U تسلیم به هوای نفس
cold fronts U جبهه هوای سرد
lowers U هوای گرفته وابری
dusk U هوای گرگ ومیش
cooling air U هوای سرد کننده
cold front U پیشان هوای سرد
intake air heater U گرمکن هوای ورودی
air tank U کپسول هوای غواصی
intake air U هوای مکیده شده
cooling blower U دمنده هوای سرد
fair weather U دارای هوای صاف
effulge U برق هوای باز
twilight U هوای گرگ ومیش
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
forced draft U هوای تحت فشار
free living U تسلیم هوای نفس
blasts U هوای دم کوره بلند دم
blast U هوای دم کوره بلند دم
hot blast cupola U کوپل هوای گرم
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
liquid air U هوای مایع شده
air compressor U هوای فشرده ساز
lowering U هوای گرفته وابری
blow hot U هوای گرم دمیدن
saturated air U هوای اشباع شده
torchlight U هوای گرگ ومیش
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
acclimated U به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimates U به اب و هوای جدید خو گرفتن
tire pressure U فشار هوای لاستیک
blow cold U هوای سرد دمیدن
secondary airflow U جریان هوای فرعی
lowered U هوای گرفته وابری
lower U هوای گرفته وابری
mouthpieces U لوله هوای غواص
mouthpiece U لوله هوای غواص
bleed air U هوای کمپرس شده
warm front U جبهه هوای گرم
warm fronts U جبهه هوای گرم
tire inflation U فشار هوای لاستیک
acclimating U به اب و هوای جدید خو گرفتن
caisson foundation U پی سازی با هوای فشرده
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
open exercise U ورزش در هوای ازاد
out door court U زمین هوای ازاد
owl light U هوای گرگ و میش
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
mouthguard U لوله هوای غواص
choke damp U دم :هوای ته چاه یاکان
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
storm door U درب عایق هوای توفانی
sidewinder U موشک هوا به هوای سایدویندر
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
sensualist U پیرو هوای نفس واحساس
self will U خود رایی هوای نفس
terrestrial environment U وضع عوارض و اب و هوای زمین
thermostats U تنظیم کننده هوای سرد
smog U هوای الوده به دود وبخار
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
heaving U رقص ناو در هوای طوفانی
inclement weather U هوای بسیار سرد یا طوفانی
acclimatation U توافق بااب و هوای یک محیط
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
acclimatization U توافق بااب و هوای یک محیط
thermostat U تنظیم کننده هوای سرد
acclimatization U عادت کردن به هوای کوهستان
air space U قشر هوای دیوار خالی
caliduct U پخش کننده هوای گرم
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
air lift U دستگاه ابکش با هوای فشرده
brisk air U هوای خنک و فرح بخش
surfboat U قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
Sea [mountain] air makes you hungry. U هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
She has a craving to travel . U دلش هوای سفر کرده است
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
swim bladder U کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
thermal target U هوای گرم بالارونده برای بالون
Make sure the statuette doesnt topple over . U هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
velocity stacks U لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
falcons U موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
williwaw U جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
The room is stuffy. U هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
falcon U موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
genies U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
genie U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
k valve U شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
airspeeds U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
airspeed U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
The room is stuffy . U هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
humidor U صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
sparrow U نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
sparrows U نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
tartar U نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
williwa U وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
pneumatic disatch U بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
tartars U نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
cruise valve U سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
endemic U بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
purge valve U لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
j valve U سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
serenaded U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
blast valve U سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
carburator restricter plate U صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
redeye U موشک زمین به هوای ردای که از روی دوش تیراندازی میشود
serenade U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
blast hole drill U مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
vacuum concrete U ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
compressed air tunnel U تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com