English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cooperation U همکاری تشریک مساعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collaborated U تشریک مساعی
collaborate U تشریک مساعی
collaborates U تشریک مساعی
collaborating U تشریک مساعی
team up U تشریک مساعی
cooperatively U با تشریک مساعی
joint hands U تشریک مساعی کردن
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
cooperate U تشریک مساعی کردن
cooperative U وابسته به تشریک مساعی
coordination U تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
synergetic U دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
dunkrik treaty U معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
synergic U با اشتراک مساعی دارای اشتراک مساعی
society U اشتراک مساعی
societies U اشتراک مساعی
good offices U مساعی جمیله
strenuosity U بذل مساعی
best efforts U بهترین مساعی
by the good of U با مساعی جمیله
by the good offices of U با مساعی جمیله
good office U مساعی جمیله
bend U بذل مساعی کردن
join hands U توحید مساعی کردن
team up U توحید مساعی کردن
cooperate U اشتراک مساعی کردن
synergy U کار توام اشتراک مساعی
self raised U ترقی کرده در اثر مساعی خود
cooperation U همکاری
competitions U همکاری
competition U همکاری
collaboration U همکاری
synergism U همکاری
co-operate U همکاری
cahoots U همکاری
pull together U همکاری کردن
collaboration U همکاری مشترک
cooperation U همکاری مشترک
cooperative work U همکاری مشترک
antagonistic cooperation U همکاری ناساز
incoordinate U فاقد حس همکاری
synergistic U مربوط به همکاری
synergistic U همکاری کننده
co-operation U همکاری مشترک
noncooperation U عدم همکاری
mutualism U اصول همکاری
take on <idiom> U شروع به همکاری
logrolling U همکاری متقابل
logroll U همکاری کردن
synergy U همکاری یاری
incoordination U عدم همکاری
assists U یاور همکاری
assist U یاور همکاری
assisted U یاور همکاری
close controlled U همکاری نزدیک
assisting U یاور همکاری
teamwork U روح همکاری
disassociating U همکاری نکردن
disassociates U همکاری نکردن
disassociated U همکاری نکردن
disassociate U همکاری نکردن
coact U همکاری کردن
close coordination U همکاری نزدیک
solidarity U همکاری همبستگی
disaffiliate U همکاری نکردن
cooperator U همکاری کننده
disaffiliation U عدم همکاری
collectivism U اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
dissociating U قطع همکاری وشرکت
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
dissociates U قطع همکاری وشرکت
gung-ho U آمادهی همکاری و عمل
contributions U هم بخشی همکاری وکمک
disassociation U عدم یا فسخ همکاری
contribution U هم بخشی همکاری وکمک
dissociate U قطع همکاری وشرکت
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
organization for economic co opration U سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
organization for european economic coopr U سازمان همکاری اقتصادی اروپا
to distance [dissociate] oneself from U دوری [قطع همکاری] کردن از
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
abasia U عدم همکاری عضلات محرکه
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
consolidation psychological operation U عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] U از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
community relations U روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
joint U بند بند کردن مساعی مشترک
to make an effort U سعی کردن بذل مساعی کردن
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
internationalism U روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability U قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
pan american union U سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
european unclear a energy agency U اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
coaction U عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com