English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to e. upon acovnt book U همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
push up list U لیستی از اقلام که در ان هرقلم در اخر لیست وارد میشود و سایر اقلام همان مکان مربوطه در لیست راحفظ می کنند
basic issue list U اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
common items U اقلام تدارکاتی عمومی اقلام مشترک
procedural U زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
critical item U اقلام حیاتی اقلام مهم
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
nuptias non concubitus , sedconsensus , U قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
initiated U وارد کردن
initiates U وارد کردن
inducted U وارد کردن
inducting U وارد کردن
initiating U وارد کردن
inducts U وارد کردن
make an entry U وارد کردن
induct U وارد کردن
imported U وارد کردن
import U وارد کردن
importing U وارد کردن
initiate U وارد کردن
inputting U وارد کردن
bring in U وارد کردن
bindings U لازم الاجرا لازم
binding U لازم الاجرا لازم
purges U پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purge U پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purged U پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
initiates U تازه وارد کردن
initiate U تازه وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
roster U وارد صورت کردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
enters U وارد یا ثبت کردن
rosters U وارد صورت کردن
reimport U دوباره وارد کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
initiated U تازه وارد کردن
imported U عمل وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
import U عمل وارد کردن
importing U عمل وارد کردن
enter U وارد یا ثبت کردن
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
involving U گیر انداختن وارد کردن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
credits U درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
input U عمل وارد کردن اطلاعات
credit U درستون بستانکار وارد کردن
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
initiation U وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody U کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
types U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something U از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
typed U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
type U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding U عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding U وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
proselyte U عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplemented U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplement U اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
posts U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
logs U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hang U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
log U وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
committing U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit U وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hangs U وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
item U اقلام
categories U اقلام
items U اقلام
padding U اقلام
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
sundry items U اقلام متفرقه
itemising U به اقلام نوشتن
itemises U به اقلام نوشتن
end item U اقلام عمده
itemised U به اقلام نوشتن
budget item U اقلام نقدی
itemizes U به اقلام نوشتن
item manager U مدیر اقلام
common user items U اقلام عمومی
incidentals U اقلام فرعی
itemizing U به اقلام نوشتن
expendable items U اقلام مصرفی
detail U اقلام ریز
itemized U به اقلام نوشتن
commercial items U اقلام تجارتی
materiel management U مدیریت اقلام
cyclic item U اقلام زنجیری
category U اقلام اماد
major end item U اقلام عمده
items U اقلام امادی
long life itemes U اقلام بادوام
itemize U به اقلام نوشتن
item U اقلام امادی
dequeue U برداشتن اقلام یک صف
cost category U اقلام هزینهای
salvage material U اقلام بازیافتی
salvage material U اقلام حراجی
detailing U اقلام ریز
spares U اقلام مازاد
responses U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
response U صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
manual U عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
voices U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice U وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
atm U ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
jobs U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job U استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
junk mail U اقلام پستی ناخواسته
reportable items U اقلام قابل گزارش
existence load U بار اقلام زیستی
surpluses U اقلام اضافی و مازاد
sundry U اقلام متفرقه گوناگون
surplus U اقلام اضافی و مازاد
major end item U اقلام عمده امادی
basic end item U اقلام اولیه اماد
expendable items U اقلام مصرفی شدنی
nonperishable items U اقلام فاسد نشدنی
pileferable U اقلام قابل حراج
basic of issue U مبنای واگذارکردن اقلام
invisible items of trade U اقلام نامرئی تجارت
centralized items U اقلام اماد تمرکزی
visibles U اقلام مرئی تجارت
secondary item U اقلام فرعی تدارکاتی
keyitem U اقلام ضروری و حیاتی
serial number U شماره سری اقلام
item number U شماره اقلام جنس
excess listing U لیست اقلام مازاد
item manager U مدیریت اقلام تدارکاتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com