English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collateral U همسایه مجاور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adjacent U مجاور همسایه
Other Matches
buffer duo U دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
limitrophe U مجاور مرزی مجاور
adjacent rows U ردیف های مجاور [رج های مجاور]
vicinage U همسایه
next door [to] <adv.> U همسایه ای
abutting U همسایه
neighbour U همسایه
adjoining U همسایه
neighbours U همسایه
neighbors U همسایه
vicinal U همسایه
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
neighbourly U همسایه وار
neighbor U همسایه شدن با
neighbourly U در خور همسایه
neighbouring state U دولتهای همسایه
our neighbour door U همسایه پهلویی ما
our next neighhbour U همسایه پهلویی ما
abuttals U زمین همسایه
neighbor U همسایه نزدیک
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
neighbors U همسایه شدن با
neighbour U همسایه شدن با
bordering country U ملت همسایه
neighbours U همسایه شدن با
neighboring state [American E] U کشور همسایه
bordering country U کشور همسایه
ill neighboured U دارای همسایه بد
neighboring state [American E] U ملت همسایه
our next neighhbour U همسایه دیوار بدیوارما
The grass is greener on the other side of the hI'll. U مرغ همسایه غازه
He is next door. U او [مرد] نزد همسایه است.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. U دیروز دزد خانه همسایه را زد.
conterminous U مجاور
circumjucent U از هر سو مجاور
neighbor U مجاور
near by U مجاور
abutting U مجاور
appressed U مجاور
proximal U مجاور
coterminous U مجاور
vicinage U مجاور
adjoining U مجاور
neighbouring U مجاور
vicinity U مجاور
next U مجاور
adjacent U مجاور
contiguous U مجاور
nearby U مجاور
nigh U مجاور
vicinal U مجاور
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
contiguous zone U منطقه مجاور
proximal stimulus U محرک مجاور
vicinal dihalide U دی هالید مجاور
graveside U مجاور قبر
parahepatic U مجاور کبد
gravesides U مجاور قبر
paranephric U مجاور کلیه
neighbors U نزدیک مجاور
abuttal U زمین مجاور
abuting surface U سطح مجاور
adjoins U مجاور بودن
adjoined U مجاور بودن
adjoin U مجاور بودن
bordering U مجاور بودن
against U پیوسته مجاور
adjoining U نزدیک مجاور
bordered U مجاور بودن
border U مجاور بودن
neighbour U نزدیک مجاور
neighbours U نزدیک مجاور
abuttals U زمین مجاور
aduacent sound U صدای مجاور
adjacent video U ویدئو مجاور
anal U مجاور مقعد
adjacent lines U خطهای مجاور
anchimeric assistance U کمک گروه مجاور
colocate U در مجاور هم قرار دادن
guiding U عضلات کمکی مجاور
surrounding U احاطه کننده مجاور
adjacent channel interfernce U تداخل کانال مجاور
allele U ژنهای ناهمسان مجاور
adjacent point نقطه های مجاور
monkey chatter U تداخل کانال مجاور
love thy neighbour as thyself U همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
appressed U کاملا نزدیک و مجاور چیزی
adjacent U دو میدان متصل به دو گروه مجاور
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
garbage U واسط رادیویی از کانالهای مجاور
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
nip U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro U هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nipped U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
induce U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induced U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing U اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
dot U فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
overlap tell U رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
dotting U فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
I could have sworn that there was somebody in the next room . U می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
contiguous U فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
base pitch U فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation U تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
compass compensation U تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
free stroke U کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
to plagiarize U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib U در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
photo pattern generation U تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
rest stroke U کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
joggled U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling U برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Tibet U تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Herati pattern U طرح هراتی [در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com