English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to play gooseberry U همراه دونفرعاشق ومعشوق راه افتادن وموی دماغ انهاشدن)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plighted lovers U دو تن عاشق ومعشوق
vibrissa U سبیل وموی اطراف دهان حیوان
attributing U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
to fall on ones knees U بیرون افتادن بلابه افتادن
snot U ان دماغ
mid brain U پل دماغ
mirthless U بی دماغ
out of spirits U بی دماغ
encephalon U دماغ
pecker U دماغ
the handle of the face U دماغ
hawk nosed U دماغ قوشی
hawk nose U دماغ قوشی
hanger on U موی دماغ
to blow one's nose U دماغ گرفتن
he is out of huomor U سر دماغ نیست
he is out of huomor U دماغ ندارد
lackbrain U دم خشک دماغ
epistaxis U خون دماغ
snot rag U دستمال دماغ
tagalong U موی دماغ
epencephalon U دماغ صغیر
d. of the brain U ترزید دماغ
nosebleed U خون دماغ
nosebleeds U خون دماغ
poniard varolii U پل مغز دماغ
genius U دماغ ژنی
idiocy U خبط دماغ
a pain in the neck <idiom> U موی دماغ
geniuses U دماغ ژنی
brainfever U التهاب دماغ
bete noire U موی دماغ
peer to peer network U شبکه همراه به همراه
To be rebuffed . U دماغ سوخته شدن
cerebritis U ورم غشاء دماغ
to be a pain in the neck U موی دماغ بودن
To get in somebodys hair . To irritate someone. U موی دماغ کسی شدن
To irritate someone. U موی دماغ کسی شدن
He was snubbed . He drew blank. U دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
To damp someones ardour. U دماغ کسی راسوزاندن (خیط کردن )
snivelled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
She is far too conceited. She is full of herself . U گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
bore U موی دماغ کسی شدن خسته شدن
bores U موی دماغ کسی شدن خسته شدن
mid U همراه با
company U همراه
concomitant U همراه
attendant U همراه
accompanied by U همراه
on U همراه
acologte U همراه
mid- U همراه با
accompanying U همراه
comrade U همراه
comrades U همراه
bundled U همراه
companies U همراه
in company with U همراه
non concurrent U نا همراه
participants U همراه
secondary planet U همراه
participant U همراه
along U همراه
to fight with the enemy U همراه = با
attendants U همراه
encephalitis U ورم دماغ ورم مغز
convoy U همراه رفتن
companion U همراه همدم
to go along U همراه شدن
spasmodic U همراه با انقباضات
spasmodically U همراه با انقباضات
escorting U همراه بدرقه
convoys U همراه رفتن
accompanies U همراه بودن
accompany U همراه بودن
escort U همراه بدرقه
escorted U همراه بدرقه
attends U همراه بودن
attending U همراه بودن
fraught U دارا همراه
attend U همراه بودن
escorts U همراه بدرقه
accompanied U همراه بودن
to accompany U همراه شدن
accommpanying element U عنصر همراه
to keep company with U همراه بودن با
door bundle U بار همراه
unbundled U غیر همراه
good luck to you U خدا به همراه
indiental music U موزیک همراه
on one's coat-tails <idiom> U همراه کس دیگر
go along U همراه رفتن
to come along U همراه امدن
Accompanied by. Together with . U به اتفاق (همراه )
sick headache U سردرد همراه با
compeer U قرین همراه
associated sound U صدای همراه
accompanying supplies U تدارکات همراه
bon voyage U خدا به همراه
unaccompanied U بدون همراه
accompanying cargo U بار همراه
accompanier U همراه مصاحب
come along with me U همراه من بیائید
accompanying sound U صدای همراه
accompanying fire U اتش همراه
typhoon U توفان همراه با باران
typhoons U توفان همراه با باران
participative U انبازی کننده همراه
Bring your friend along. U دوستت را همراه بیاور
wave off U فرود همراه با سایش
to carry a watch U ساعت همراه داشتن
attendants U همراه نگهبان کشیک
attendant U همراه نگهبان کشیک
savate U بوکس همراه با لگد
kick boxing U بوکس همراه با لگد
japko chagi U ضربه پا همراه گرفتن پا
to go along U همراه کسی رفتن
corps artillery U توپخانه همراه سپاه
bundled software U نرم افزار همراه
to accompany U همراه کسی رفتن
bitumen macadam U سنگریزی همراه با قیر
amaurotic idiocy U کانایی همراه با نابینایی
herewith U همراه این نامه
ice storm U طوفان همراه باتگرگ
incorrect U نادرست یا به همراه خطا
dysuria U ادرار همراه با سوزش واشکال
to bid a persong U به کسی خدابه همراه گفتن
chaperons U همراه دختران جوان رفتن
companies U گروهان همراه کسی رفتن
company U گروهان همراه کسی رفتن
chaperones U همراه دختران جوان رفتن
I have nothing to declare. کالای گمرکی همراه ندارم.
chaperone U همراه دختران جوان رفتن
landing attack U تک همراه با پیاده شدن به ساحل
grand mal U صرع همراه با تشنج وغش
thunderstorms U توفان همراه بااذرخش وصاعقه
Goods to declare U همراه داشتن کالاهای گمرکی
Nothing to declare U همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
thunderstorm U توفان همراه بااذرخش وصاعقه
to call on the cell phone U با تلفن همراه زنگ زدن
door bundle U بار پرتابی همراه با چترباز
thundershower U رگبار همراه با رعد وبرق
to cell phone U با تلفن همراه زنگ زدن
chaperon U همراه دختران جوان رفتن
RIFF U ماده بزرگ همراه ID RIFF.
aerial cartwheel U مارپیچ همراه با پرش وچرخش
hit it off with someone <idiom> U بهترین همراه با کسی داشتن
to shank off U افتادن
tumbles U افتادن
oppose U در افتادن
opposes U در افتادن
prostrate U افتادن
prostrated U افتادن
lapse vi U افتادن
to fall off U افتادن
prostrates U افتادن
topple U از سر افتادن
tumbled U افتادن
topples U از سر افتادن
toppling U از سر افتادن
fall U افتادن
retard U پس افتادن
plonk U افتادن
retarding U پس افتادن
plonked U افتادن
retards U پس افتادن
clear itself U لا افتادن
toppled U از سر افتادن
drop back U افتادن
plonks U افتادن
tumble U افتادن
to fall down U افتادن
foundered U از پا افتادن
out of breath <idiom> U به هن هن افتادن
to bite the dust U افتادن
prostrating U افتادن
to be thrown U افتادن
To go out o fashion . U از مد افتادن
lie U افتادن
to be deferred U پس افتادن
to be off ones feed U افتادن
founders U از پا افتادن
lies U افتادن
lied U افتادن
founder U از پا افتادن
foundering U از پا افتادن
lag U پس افتادن
to come a cropper U افتادن
to come a mucker U افتادن
lags U پس افتادن
lagged U پس افتادن
To do something in a pique . U سر لج افتادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com