Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sympathised
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathises
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathising
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathize
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathized
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathizes
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathizing
U
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to consult
[about]
U
همفکری کردن
[مشاوره کردن]
[درباره]
consult
U
همفکری کردن
consults
U
همفکری کردن
consulted
U
همفکری کردن
predilection
U
جانبداری
sidings
U
جانبداری
partiality
U
جانبداری
predilections
U
جانبداری
siding
U
جانبداری
sympathy
U
همفکری
sympathies
U
همفکری
neutral
U
بدون جانبداری خنثی
consultations
U
مذاکره همفکری
consultation
U
مذاکره همفکری
condolences
U
همدردی
sympathies
U
همدردی
sympathy
U
همدردی
condolence
U
همدردی
pity
U
رحم همدردی
pitied
U
رحم همدردی
pities
U
رحم همدردی
fellow traveler
U
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
neighbourly feelings
U
احساسات همسایگی همدردی
sympathies
[bereavement]
U
همدردی
[تسلیت]
[در عزاداری]
sympathy with any one
U
همدردی یاهمفکری باکسی
common touch
U
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
sympathetically
U
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
My heart goes out to you.
<idiom>
U
با تو همدردی می کنم.
[اصطلاح روزمره ]
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
My thoughts and prayers go out to you.
<idiom>
U
با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screening, screenings
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screened
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
desert
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com