English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coordinate U هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronize U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
orchestrated U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrate U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
harmonize U هماهنگ کردن
harmonizing U هماهنگ کردن
harmonizes U هماهنگ کردن
harmonises U هماهنگ کردن
harmonised U هماهنگ کردن
harmonized U هماهنگ کردن
harmonising U هماهنگ کردن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
coordinated procurement U عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
harmonizing U هم اهنگ کردن
harmonizes U هم اهنگ کردن
attune U هم اهنگ کردن
harmonized U هم اهنگ کردن
harmonises U هم اهنگ کردن
harmonising U هم اهنگ کردن
harmonize U هم اهنگ کردن
harmonised U هم اهنگ کردن
melodize U خوش اهنگ کردن
jig U با اهنگ تندرقص کردن
jigs U با اهنگ تندرقص کردن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
coordination U تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
ground bass U اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
cadenza U اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas U اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
lilts U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
fire support coordination U هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
rate of march U سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
synchronous U هماهنگ
coordinated U هماهنگ
consonants U هماهنگ
harmonious U هماهنگ
harmonic U هماهنگ
monotone U هماهنگ
consonant U هماهنگ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
subharmonic U هماهنگ فرعی
coordinate U هماهنگ ساختن
harmonic wave U موج هماهنگ
cooperating bishop U دو فیل هماهنگ
harmonic vibration U ارتعاش هماهنگ
coordinator U هماهنگ کننده
harmonic U هماهنگ همساز
harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ
proportional U متقابل یا هماهنگ
harmonic motion U حرکت هماهنگ
coordination U هماهنگ سازی
sequencer U شیر هماهنگ
damped harmonic motion U حرکت هماهنگ میرا
synchronizing mechanism U ساز و کار هماهنگ
autosyn U هماهنگ کننده خودکار
damped harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ میرا
coordinating authority U مقام هماهنگ کننده
creeping attack U تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
executive area U ناحیه هماهنگ ساز
simple harmonic motion U حرکت هماهنگ ساده
sequence valve U شیر هماهنگ کننده
fire support coordinator U هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
concrescent U دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator U هماهنگ کنند پوشش دریایی
bsc U SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
compatability U قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
proportional clothing U لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
cim U استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
pseudostereo U ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
coordinated illumination U روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
inharmonious U بی اهنگ
intonations U اهنگ
tunes U اهنگ
unisonous U هم اهنگ
unisonant U هم اهنگ
unisonal U هم اهنگ
tune U اهنگ
rate U اهنگ
immelodious U بی اهنگ
rates U اهنگ
inharmonic U بی اهنگ
music U اهنگ
cradle roof U اهنگ
symphony orchestra U هم اهنگ
symphony orchestras U هم اهنگ
in unison U با یک اهنگ
homophonic U هم اهنگ
intonation U اهنگ
consonants U هم اهنگ
sonance U اهنگ
cadence U اهنگ
cadences U اهنگ
setting U اهنگ
tonicity U اهنگ
toom U :اهنگ
settings U اهنگ
tones U اهنگ
monodic U یک اهنگ
equisonant U هم اهنگ
tonality U اهنگ
symphonic U هم اهنگ
tonelessly U بی اهنگ
barrel vault U اهنگ
toneless U بی اهنگ
consonant U هم اهنگ
tuneless U بی اهنگ
cadency U اهنگ
tone U اهنگ
concordant U هم اهنگ
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cadence U اهنگ قدم
tunable U خوش اهنگ
symphonist U اهنگ ساز
tone control U پیچ اهنگ
cadences U اهنگ قدم
exponential rate U اهنگ نمایی
base rates U اهنگ پایه
personal tempo U اهنگ فردی
personal pace U اهنگ فردی
compositors U اهنگ ساز
tuneable U خوش اهنگ
tunably U خوش اهنگ
compositor U اهنگ ساز
composers U اهنگ ساز
composer U اهنگ ساز
expansion rate U اهنگ انبساط
peanoforte U اهنگ ملایم
base rate U اهنگ پایه
melodies U اهنگ شیرین
melody U اهنگ شیرین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com