Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neuromuscular
U
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
harmonies
U
هماهنگی
harmony
U
هماهنگی
consonance
U
هماهنگی
coordination
U
هماهنگی
consistency
U
هماهنگی
concert
U
هماهنگی
concerts
U
هماهنگی
harmony of interests
U
هماهنگی منافع
immusical
U
بدون هماهنگی
tone
U
هماهنگی رنگ ها
cognitive consonance
U
هماهنگی شناختی
staff coordination
U
هماهنگی ستادی
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
telebrief
U
هماهنگی تلفنی
synergy
U
عمل هماهنگی
internal consistency
U
هماهنگی درونی
eye hand coordination
U
هماهنگی چشم و دست
footwork
U
هماهنگی پا با اعضای دیگر
muscular
U
عضلانی
sarcous
U
عضلانی
muscled
U
عضلانی
tethanus
U
گرفت عضلانی
muscular dystrophy
U
تحلیل عضلانی
thews
U
نیروی عضلانی
proprioceptor
U
گیرنده عضلانی
clonus
U
تشنج عضلانی
brawniness
U
عضلانی بودن
dystrophy
U
پلاسیدگی عضلانی
stiffness
U
کوفتگی عضلانی
muscles
U
نیروی عضلانی
muscle
U
نیروی عضلانی
muscular endurance
U
استقامت عضلانی
muscular fatigue
U
خستگی عضلانی
muscular spindle
U
دوک عضلانی
asynergia
U
ناهماهنگی عضلانی
musculature
U
نظام عضلانی
meathead
U
آدم عضلانی
beefcake
U
آدم عضلانی
muscularity
U
عضلانی بودن
myoneural
U
عضلانی وعصبی
intramuscular
U
درون عضلانی
myoclonus
U
گرفتگی عضلانی
myasthenia
U
ضعف عضلانی
cramps
U
گرفتگی عضلانی
cramp
U
گرفتگی عضلانی
muscleman
U
آدم عضلانی
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
moton
U
طرح عمل عضلانی
muscle tonus
U
کشیدگی طبیعی عضلانی
brawn
U
نیرو نیروی عضلانی
muscular dystrophy
U
تحلیل وفاسد عضلانی
myokinetic test
U
ازمون جنبش عضلانی
fine miscle movement
U
حرکت فریف عضلانی
hypertonicity
U
فزونی تونوس عضلانی
The color harmony in nature is very interesting.
U
هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
to act in concert
<idiom>
U
با هماهنگی کاری را انجام دادن
[اصطلاح روزمره]
paretic
U
دچار فلج ناقص یا عضلانی
broken fibres
U
تار عضلانی پاره شده
paresis
U
فلج خفیف ضعف عضلانی
dystonia
U
اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی
fibrillation
U
انقباض بی نظم رشتههای عضلانی
musculature
U
وضع وترتیب ماهیچه ها ساختمان عضلانی
charley horse
U
کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
muscle up
U
بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
move of pattern
U
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
fasciculus
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
psychomotor
U
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
fascicle
U
دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicule
U
دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
appraisal
U
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
overwrought
U
عصبی
nervous
U
عصبی
neurotic
U
عصبی
neural
U
عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
uptight
U
عصبی
abnerval
U
عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
neurogram
U
رد عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
psychochemical agent
U
گاز عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
neuritis
U
التهاب عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neural lesion
U
ضایعه عصبی
neural induction
U
القای عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
ganglion
U
غده عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
shock
U
حمله عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
shocked
U
حمله عصبی
nerve
U
رشته عصبی
nerves
U
رشته عصبی
shocks
U
حمله عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
interneural
U
داخل عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
nerve block
U
وقفه عصبی
willies
U
حمله عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
tensed
U
عصبی وهیجان زده
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
jittery
U
وحشت زده و عصبی
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
tense
U
عصبی وهیجان زده
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
tensest
U
عصبی وهیجان زده
tenses
U
عصبی وهیجان زده
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
tenser
U
عصبی وهیجان زده
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
commissure
U
بافت عصبی رابط
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
tracts
U
دسته تار عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
fire coordination line
U
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
tie up in knots
<idiom>
U
کسی را عصبی ونگران کردن
ans
U
دستگاه عصبی خود مختار
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
autonomic
U
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
psychoneural parallelism
U
توازی نگری روانی- عصبی
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
neurocirculatory asthenia
U
ضعف عصبی- گردش خونی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی خود کار
liminal
U
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
dendrite
U
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
parasympathetic
U
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus
U
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
parasympathetic
U
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
nerve bundle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neurons
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neuron
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis
U
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
flight coordination
U
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com