English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bracket U هلال یا دوبند گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
roundel U هلال
festooned U هلال گل
crescent U هلال
festoons U هلال گل
crescents U هلال
roundle U هلال
festooning U هلال گل
meniscus U هلال
mikazuki U هلال کف پا
festoon U هلال گل
hemicycle U نیم هلال
mikazuki geri U ضربه با هلال کف پا
crescent U هلال ماه
vaults U هلال طاق
crescents U هلال ماه
newmoon U هلال ماه نو
lunate U بشکل هلال
lunula U هلال ته ناخن
lunule U هلال ته ناخن
vault U هلال طاق
arc U هلال جرقه
arcs U هلال جرقه
Red Crescent U هلال احمر
gibbous phase U هلال فزاینده
falcate U هلال وار
false arch U هلال دروغین
festoon U با هلال یازینت گل اراستن
festooned U با هلال یازینت گل اراستن
festoons U با هلال یازینت گل اراستن
festooning U با هلال یازینت گل اراستن
lunule U هر عضو هلالی هلال
lunulate U شبیه هلال هلالی
falcate U بشکل داس هلال ماه
cusp U نوک هلال غره برج
mooned U دارای نشان هلال ماه مانند
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
encarpus U [در معماری کلاسیک آراستن تمثیل ها بوسیله هلال گل، میوه و برگ]
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
lay U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
lays U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
placing U گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
placements U گذاشتن
loads U گذاشتن
load U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
puts U گذاشتن
letting U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
lets U گذاشتن
let U گذاشتن
putting U گذاشتن
put U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
leave U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
placement U گذاشتن
leaving U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
to lay anegg U تخم گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
to lay aside U کنار گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
to lay it on with a trowel U کار گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
to hand down U بارث گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respects U احترام گذاشتن به
to leave off U کنار گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
underact U از کار کم گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
to grow in years U پابسن گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to hang up U معوق گذاشتن
to have the heels of any one U کسیرادردوعقب گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
to keep in d. U امانت گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
to set down U بزمین گذاشتن
to set a trap U تله گذاشتن
to sell by a U بمزایده گذاشتن
to put up to a U بمزایده گذاشتن
to put up forsale U بمزایده گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
to put a way U کنار گذاشتن
to put by U کنار گذاشتن
to put in pledge U گرو گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
to make a for U دردسترس گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
to leave a margin U حاشیه گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
to sow mines U مین گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
to set one's seal to U صحه گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
fix U کار گذاشتن
instal U کار گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
hang-ups U معوق گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
bilk U گذاشتن از پرداخت
begueath U به ارث گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
high tender U به مزایده گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com