English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fair market U هفته بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Other Matches
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
market value U در بازار قیمت بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
a week U یک هفته
weekly U هفته به هفته
weeklies U هفته به هفته
week U هفته
per week U هر هفته
weeks U هفته
next week U هفته گذشته
weekday U روز هفته
midweek U میان هفته
to morrow week U از فردا یک هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
week end U اخر هفته
for a week U برای یک هفته
A whole week U یک هفته تمام
weekdays U روز هفته
hebdomad U هفت هفته
passion week U هفته مصیبت
running days U ایام هفته
eight day U هفته کوک
last week U هفته گذشته
inside of a week U در یک هفته کمتر
this d. a week U یک هفته از امروز
f.service U نمازمعمولی هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
nrxt monday U دوشنبه این هفته
Weekend U تعطیلات آخر هفته
feria U یکی از ایام هفته
week day U روز معمولی هفته
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
agora U بازار
market place U بازار
market places U بازار
shopping center U بازار
the mareet was weak U بازار
mart U بازار
marketed U بازار
markets U بازار
trone U بازار
bazaar U بازار
cloth-hall U بازار
market U بازار
bazaars U بازار
market forces U نیروهای بازار
market freedom U ازادی بازار
market functions U وفائف بازار
market imperfection U نقص بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market leader U پیشرو بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market opportunity U فرصت بازار
market oriented U در جهت بازار
market overt U بازار اشکار
market failure U ناتوانی بازار
market equilibrium U تعادل بازار
market demand U تقاضای بازار
imperfect market U بازار ناقص
financial market U بازار مالی
home market U بازار داخلی
labor market U بازار کار
mart U بازار مالی
historical cost U قیمت بازار
gold market U بازار طلا
loan market U بازار وام
market appraisal U سنجش بازار
market penetration U نفوذ به بازار
market price U قیمت بازار
narrow market U بازار محدود
oil market U بازار نفت
perfect market U بازار کامل
sales area U بازار فروش
seller's market U بازار فروشنده
sharing the market U تقسیم بازار
spot market U بازار نقدی
EEC U بازار مشترک
widening of market U گسترش بازار
carpet market U بازار فرش
wage market U بازار دستمزد
the market is dull U بازار کساداست
marketplace U بازار گاه
market value U قیمت بازار
market prices U قیمتهای بازار
market review U بررسی بازار
market survey U بررسی بازار
market risk U خطر بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market segmentation U تجزیه بازار
market share U سهم بازار
market structure U ساخت بازار
market structure U بنیان بازار
market system U نظام بازار
market trends U روندهای بازار
market trust U بازار انحصاری
money markets U بازار پول
commodity market U بازار کالا
emporium U بازار بزرگ
market research U بررسی بازار
market economy U اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد بازار
sale U بازار فروش
marketing U بازار یابی
outlets U بازار فروش
outlet U بازار فروش
Common Market U بازار مشترک
county fair U بازار مکاره
gluts U پر کردن بازار
emporia U بازار بزرگ
money market U بازار پول
supermarkets U ابر بازار
supermarket U ابر بازار
bearish market U بازار رو به افول
bourse U بازار سهام
brand leader U پیشرو در بازار
glut U پر کردن بازار
aggregate market supply U عرضه کل بازار
bullion market U بازار شمش
bullish market U بازار احتکاری
bullish market U بازار رو به رونق
buyer's market U بازار خرید
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
buyers market U بازار خرید
capital market U بازار سرمایه
county fair U بازار روز
credit market U بازار اعتباری
exchange market U بازار اسعار
tenor U بازار سلف
competition U بازار ازاد
slumps U کسادی بازار
competitions U بازار ازاد
fair market U بازار مکاره
slumping U کسادی بازار
falling market U بازار رو به زوال
slump U کسادی بازار
black markets U بازار سیاه
foreign exchange market U بازار ارز
black market U بازار سیاه
tenors U بازار سلف
dead market U بازار کساد
dead market U بازار کم فروش
open market U بازار باز
emporiums U بازار بزرگ
free markets U بازار ازاد
slumped U کسادی بازار
domestic market U بازار داخلی
free market U بازار ازاد
open market U بازار ازاد
download U بازار کارافتاده
foreign market U بازار خارج
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
markets U در بازار دادوستد کردن
the market is dull U بازار راکد است
soft market U بازار با تقاضای خوب
securities market U بازار اوراق بهادار
security market U بازار اوراق بهادار
spot market U بازار معاملات نقدی
organizing U بازار سازمان یافته
market U بازار فروش [اقتصاد]
launch U جا انداختن کالا در بازار
to put on the market U به بازار عرضه کردن
to place on the market U به بازار عرضه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com