English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
factor cost line U خط هزینه عوامل تولید
elements of expense U عوامل تولید هزینه
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
elasticity of factor substitution U کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
agents of production U عوامل تولید
production factors U عوامل تولید
factors of production U عوامل تولید
mobility of factors of production U تحرک عوامل تولید
factor markets U بازارهای عوامل تولید
factor earnings U درامد عوامل تولید
inputs U عوامل تولید منابع
fixed factor U عوامل تولید ثابت
factor mobility U تحرک عوامل تولید
fixed factor U عوامل ثابت تولید
variable factors U عوامل قابل تغییر تولید
non specific factors of production U عوامل غیر اختصاصی تولید
factor payments U پرداختهای عوامل تولید مانند
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
neutral technology U تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
input output table U این جدول جریان عوامل تولید
fission products U عوامل تولید شده در اثر تجزیه اتمی بقایای شکافت هستهای
cost of production U هزینه تولید
manufacturing cost U هزینه تولید
production cost U هزینه تولید
cost unit U هزینه واحد تولید
factor cost U هزینه عامل تولید
reproduction cost U هزینه تجدید تولید
objected U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
products U محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
product U محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
polygonal soil U زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
machine address U نوعی برنامه زبان اسمبلی که برای تولید کد که فقط از آدرس و مقدار مطلق استفاده میکند تشکیل شده باشد
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
generic U که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
style sheet U الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
jumble shop U دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
electronic U 1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
Tianjan U شهر تیانجان [شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
delivered at frontier U یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
tragi comedy U نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
generation U تولید
output U تولید
total output U تولید کل
generations U تولید
production line U خط تولید
aggregate output U تولید کل
low productivity U تولید کم
production lines U خط تولید
production technique U فن تولید
turn out U تولید
assembly line U خط تولید
production rule U تولید
assembly U تولید
productions U تولید
outputs U تولید
manufactured U تولید
progeniture U تولید
articulation U تولید
manufacture U تولید
total product U تولید کل
product U تولید
production U تولید
manufactures U تولید
products U تولید
fabrication U تولید
genesis U تولید
assembly lines U خط تولید
generates U تولید کردن
labor intensive production U تولید کاربر
generations U تولید کردن
begetting U تولید کردن
generated U تولید کردن
generations U تولید نیرو
production U تولید محصول
production U تولید کردن
generating U تولید کردن
production U تولید دستهای
period of production U دوره تولید
generate U تولید کردن
productions U تولید کردن
volume of production U حجم تولید
jamming U تولید پارازیت
neogenesis U تولید جدید
national product U تولید ملی
national output U تولید ملی
output variability U تغییرات تولید
manufactures U تولید کردن
manufactured U تولید کردن
produces U تولید کردن
monopoly output U تولید انحصاری
regenerate U تولید مجدد
regenerated U تولید مجدد
mode of production U وجه تولید
output rate U نرخ تولید
output per head U تولید سرانه
begets U تولید کردن
beget U تولید کردن
procreating U تولید کردن
procreates U تولید کردن
procreated U تولید کردن
procreate U تولید کردن
beep U تولید صدا
beeped U تولید صدا
beeping U تولید صدا
beeps U تولید صدا
net productivity U تولید خالص
net output U تولید خالص
raise U تولید کردن
raises U تولید کردن
optimum output U تولید بهینه
optimum output U تولید مطلوب
mode of production U طرز تولید
regenerates U تولید مجدد
mass production U تولید انبوه
mass production U تولید ماشینی
mass production U تولید بمقدارزیاد
overproduction U اضافه تولید
overproduction U تولید مازاد
peak output U حداکثر تولید
pedogenesis U تولید خاک
marginal output U تولید نهائی
per capita output U تولید سرانه
underproduction U تولید ناکافی
put out <idiom> U تولید کردن
productions U تولید دستهای
sparking U تولید جرقه
turn out U تولید کردن
productions U تولید محصول
regenerating U تولید مجدد
produced U تولید کردن
mode of production U شیوه تولید
metagenesis U تناوب تولید
mechanical production U تولید ماشینی
produce U تولید کردن
means of production U وسایل تولید
means of production U ابزار تولید
productivity U قابلیت تولید
overproduction U تولید بیش از حد
begat U تولید کردن
calorification U تولید حرارت
production engineer U مهندس تولید
capital intensive technique U فن تولید سرمایه بر
factory U مرکز تولید
production facility U سهولت تولید
production frontier U مرز تولید
generation of oscillations U تولید نوسان
carcinogenesis U تولید سرطان
generation of current U تولید جریان
generating tool U ابزار تولید
production function U تابع تولید
production gap U شکاف تولید
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com