Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
specialty
U
اختصاص کیفیت ویژه
specialities
U
اختصاص کیفیت ویژه
speciality
U
اختصاص کیفیت ویژه
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
assign
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
devoting
U
اختصاص دادن فدا کردن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
devotes
U
اختصاص دادن فدا کردن
devote
U
اختصاص دادن فدا کردن
reserves
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
reserving
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
earmark
U
نشان کردن اختصاص دادن
assigns
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
earmarks
U
نشان کردن اختصاص دادن
dedicating
U
اختصاص دادن وقف کردن
dedicates
U
اختصاص دادن وقف کردن
dedicate
U
اختصاص دادن وقف کردن
assigned
U
قلمداد کردن اختصاص دادن
reserve
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
specific cost
U
هزینه ویژه
batch costing
U
تعیین هزینه مجموعهای ازکالا
appraisal method of depreciation
U
روش تعیین هزینه استهلاک
consecrate
U
ویژه کردن تخصیص دادن
consecrating
U
ویژه کردن تخصیص دادن
consecrates
U
ویژه کردن تخصیص دادن
absolute advantage
برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
cost contract
U
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
aviation weather
U
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
reading
U
یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
readings
U
یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
assign
U
اختصاص دادن
allot
U
اختصاص دادن
to set apart
U
اختصاص دادن
allocate
U
اختصاص دادن
allocate
U
اختصاص دادن
appropriating
U
اختصاص دادن
allocating
U
اختصاص دادن
appropriates
U
اختصاص دادن
appropriated
U
اختصاص دادن
appropriate
U
اختصاص دادن
allocates
U
اختصاص دادن
identifying
U
مربوط کردن تشخیص دادن
relayed
U
ربط دادن مربوط کردن
relay
U
ربط دادن مربوط کردن
identify
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
U
مربوط کردن تشخیص دادن
relays
U
ربط دادن مربوط کردن
identified
U
مربوط کردن تشخیص دادن
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
release denial
U
جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
intervert
U
بخود اختصاص دادن برگرداندن
reserve
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserves
U
نگه داشتن اختصاص دادن
reserving
U
نگه داشتن اختصاص دادن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
wait upon
U
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
crest clearing graph
U
نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
careered
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on
U
خدمت رسیدن و خدمت کردن
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
appropriation
U
قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
shadow factor
U
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
layoff
U
خاتمه دادن به خدمت
served
U
خدمت انجام دادن
layoffs
U
خاتمه دادن به خدمت
serve
U
خدمت انجام دادن
serves
U
خدمت انجام دادن
ambitus
U
[اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
inseparable cost
U
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
paged address
U
که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
individualizing
U
حالت ویژه دادن
individualize
U
حالت ویژه دادن
individualized
U
حالت ویژه دادن
individualising
U
حالت ویژه دادن
individualised
U
حالت ویژه دادن
individualizes
U
حالت ویژه دادن
individualises
U
حالت ویژه دادن
subsidize
U
کمک هزینه دادن
subsidised
U
کمک هزینه دادن
subsidises
U
کمک هزینه دادن
subsidizes
U
کمک هزینه دادن
subsidized
U
کمک هزینه دادن
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
subsidizing
U
کمک هزینه دادن
subsidising
U
کمک هزینه دادن
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
special interest groups
U
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
radio fix
U
تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
specialities
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
renumber
U
خصوصیت برخی زبانهای کامپیوتری که به برنامه نویس امکان اختصاص دادن مقدار جدید به همه یا برخی از شماره خط های برنامه میدهد
minister
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن
served
U
خدمت کردن
ministers
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن به
served
U
خدمت کردن به
serve
U
خدمت کردن به
serve
U
خدمت کردن
idiocrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
blasts
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
U
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
serve
U
خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks
U
خدمت سربازی کردن
desertion
U
ترک خدمت کردن
to bear arms
U
خدمت نظام کردن
served
U
خدمت ارتشی کردن
serves
U
خدمت ارتشی کردن
to serve in the army
U
درارتش خدمت کردن
deallocate
U
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
conscripted
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
conscripting
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
to release
[from responsibility, duty]
U
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
conscript
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
observer
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
poppers
U
ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
popper
U
ذرت بودادنی فرف ویژه بو دادن ذرت
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to transubstantiate
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
ministers
U
: کمک کردن خدمت کردن
minister
U
: کمک کردن خدمت کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
desert
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
seasoning klin
U
کوره ویژه خشک کردن
frictional unemployment
U
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
cost minimization
U
حداقل کردن هزینه
internalization of costs
U
داخلی کردن هزینه ها
overcharging
U
اضافی هزینه کردن
cost allocation
U
سرشکن کردن هزینه
overcharge
U
اضافی هزینه کردن
overcharged
U
اضافی هزینه کردن
overcharges
U
اضافی هزینه کردن
to live in a small way
U
با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
cost
U
هزینه بهاگذاری کردن
identifying
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com