English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Can you reckon the cost of the trip? U هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
See if you can regulate the expenditures . U ببین می توانی هزینه ها رامنظم کنی
expense account U حساب هزینه
expense accounts U حساب هزینه
expense accounts U صورت هزینه حساب خرج
expense account U صورت هزینه حساب خرج
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
ambidextrality U دو سو توانی
ambidexterity U دو سو توانی
infirmity U نا توانی
impuissance U نا توانی
equipotentiality U هم توانی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
power function U تابع توانی
exponential curve U منحنی توانی
power spectrum U طیف توانی
power law U قانون توانی
sagittarii U رامی
sagittarius U رامی
ramie U رامی
docility U رامی
obedience U رامی
power series U سری توانی [ریاضی]
Can you stay over night? U می توانی شب را با ما (نزد ما ) بمانی ؟
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
mansuetude U حلم رامی
Can you wait until tommorrow? U می توانی تافردا صبر کنی ؟
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
I am thinking of your own good. U من خو بی شما رامی خواهم
canasta U نوعی بازی رامی
rummy U بازی ورق رامی
You can be sure of that! U در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
Can you prove it to me? U آیا می توانی آنرا به من ثابت کنی ؟
you can't have it both ways. <idiom> U نمی توانی هم خدا را بخواهی و هم خرما.
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
Water lays the dust. U آب گرد وخاک رامی خواباند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. U زبان همدیگر رامی فهمیم
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
My shoes pinch. U کفشها پایم رامی زند
his sight could p darkness U بینایی وی تاریکی رامی شکافت
Even a fool knows this . U یک احمق هم این رامی داند
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
You can lift the piano alone. U تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Could you watch my bag [for me] until I get back? U آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
gin rummy U نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
The sun rays dazzle (hit) the eyes. U نور آفتاب چشم رامی زند
cribbage U یکجور بازی ورق شبیه رامی
slater U کسی که پوست خام رامی تراشد
Do you move in high circles ? U آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
What foreign language do you know? U کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
See if you can unite the dead knot . U ببین این گره کور را می توانی باز کنی
wrists U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrist U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
trainbearer U کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
autobiographer U کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
peak voltmeter U ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
pellagra U یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
parbuckle U طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
condensation cloud U ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
account U حساب صورت حساب
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
work in process U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
head and arm U هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
work in progress U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
toolkit software U بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
mise U هزینه
outgo U هزینه
out goings U هزینه
eight bit system U کم هزینه
outgoing U هزینه
overall cost U هزینه کل
tab U هزینه
tabs U هزینه
disbursement U هزینه
outgoings U هزینه
expenditure U هزینه
total cost U هزینه کل
levied U هزینه
levies U هزینه
levying U هزینه
vouchers U هزینه
light expense U هزینه کم
voucher U هزینه
tolls U هزینه
tolling U هزینه
cost U هزینه
levy U هزینه
cost expenditure U هزینه
expenditures U هزینه ها
outlays U هزینه
outlay U هزینه
expense U هزینه
battels U هزینه
charge U هزینه
goings-on U هزینه ها
charges U هزینه
benefit cost analysis U هزینه
cost benefit ratio U هزینه
toll U هزینه
overhead expenses U به هزینه
at the expence of U به هزینه
at someone expense U به هزینه
score U حساب
scoreless U بی حساب
arithmetic U حساب
tally U حساب
tallying U حساب
in favour of U به حساب
scores U حساب
scored U حساب
tallied U حساب
to my a U به حساب من
to keep score U حساب
science of numbers U حساب
tallies U حساب
account U حساب
reckonings U حساب
algorism U حساب
reckoning U حساب
dam design U حساب سد
incalculable U بی حساب
incomputable U بی حساب
tabs U حساب
accountants U ذی حساب
accountant U ذی حساب
tab U حساب
job costing U ارزیابی هزینه ها
marginal cost U هزینه نهائی
labor cost U هزینه کار
certificate of expenditure U سند هزینه
conduct money U هزینه سفرشاهد
initial expenses U هزینه ابتدائی
collection fee U هزینه وصول
joint costs U هزینه مشترک
cost category U بخش هزینه
overcharge U هزینه اضافی
overcharge U اضافه هزینه
initial cost U هزینه اولیه
operating cost U هزینه عملیاتی
nominal cost U هزینه اسمی
cost center U مرکز هزینه زا
overcharging U اضافه هزینه
collection charge U هزینه وصول
marketing cost U هزینه بازاریابی
collection charges U هزینه وصول
indirect materials U هزینه موادغیرمستقیم
initial expenses U هزینه نخستین
capital cost U هزینه سرمایه
certificate of expenditure U صورت هزینه
cost of living U هزینه زندگی
costs U هزینه دادرسی
living expenses U هزینه زندگی
maintenance cost U هزینه نگهداری
cost allocation U تخصیص هزینه
manufacturing cost U هزینه ساخت
cost allocation U بخش هزینه
carriage costs U هزینه باربری
faring U هزینه عبور
fares U هزینه عبور
fared U هزینه عبور
living cost U هزینه زندگی
cost of capital U هزینه سرمایه
least cost U حداقل هزینه
capital expenditure U هزینه سرمایهای
margin cost U هزینه جنبی
manufacturing cost U هزینه تولید
conversion cost U هزینه تبدیل
conversion cost U هزینه تسعیر
cost absoption U هزینه موخر
carring cost U هزینه حمل
carriage paid to ... U با هزینه حمل تا ...
carriage freight paid to ... U با هزینه حمل تا ...
cost U ارزیدن هزینه
capitalized cost U هزینه سرمایهای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com