English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jaw U هرزه درایی کردن
jaws U هرزه درایی کردن
prate U هرزه درایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cackling U هرزه درایی
cackle U هرزه درایی
palaver U هرزه درایی
cackles U هرزه درایی
footle U هرزه درایی
frivolity U هرزه درایی
cackled U هرزه درایی
flim flam U هرزه درایی گزاف گویی
debauch U هرزه کردن
traipsed U هرزه گردی کردن
traipses U هرزه گردی کردن
traipsing U هرزه گردی کردن
traipse U هرزه گردی کردن
gad U با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
rogue U از علف هرزه پاک کردن
rogues U از علف هرزه پاک کردن
pornerastic U هرزه
rakes U هرزه
lubricousor lubricious U هرزه
dissolute U هرزه
sordid U هرزه
sluttish U هرزه
foulmouthed U هرزه گو
rakehelly U هرزه
bitched U زن هرزه
lubricious U هرزه
trollop U زن هرزه
jade U زن هرزه
rakish U هرزه
rammish U هرزه
giglot U زن هرزه
licentious U هرزه
ribald U هرزه
rep U زن هرزه
rakehell U هرزه
prurient U هرزه
filth U هرزه
love alce U هرزه
bitch U زن هرزه
sloven U هرزه
limmer U زن هرزه
bitching U زن هرزه
libertine U هرزه
rake U هرزه
profligate U هرزه
immoral U هرزه
scabrous U هرزه
lascivious U هرزه
bitches U زن هرزه
tart U زن هرزه
lewd U هرزه
tarts U زن هرزه
harlots U هرزه
harlot U هرزه
raking U هرزه
libertines U هرزه
giglet U زن هرزه
rantipole U هرزه
salacious U هرزه
bawdy U هرزه
minx U زن هرزه
broader U پهناور زن هرزه
lecher U ادم هرزه
demimonde U زنان هرزه
reprobates U هرزه محرومیت
reprobate U هرزه محرومیت
whoremaster U ادم هرزه
foulmouthed U هرزه دهن
whoremonger U ادم هرزه
rep U مرد هرزه
broad U پهناور زن هرزه
broadest U پهناور زن هرزه
lasciviously U هرزه وار
obscence U هرزه وقیح
lechers U ادم هرزه
philistia U ادم هرزه
debauchee U ادم هرزه
loose U هرزه بی بندوبار
brush U علف هرزه
forb U علف هرزه
rankly U بطورهرزه یا هرزه
famester U ادم هرزه
perverse U گمراه هرزه
loosest U هرزه بی بندوبار
roue U ادم هرزه
gangue U هرزه سنگ
prater U هرزه درای
prattfall U هرزه درای
goat U مرد هرزه
goats U مرد هرزه
graceless U هرزه بی فرافت
crapulent U هرزه خور
weeded U علف هرزه
weed U علف هرزه
brushes U علف هرزه
swivel U هرزه گرد
weedy U پر از علف هرزه
weeding U علف هرزه
philistines U ادم هرزه
dander U هرزه گرد
looser U هرزه بی بندوبار
philistine U ادم هرزه
nighthawk U هرزه شب گرد
pornography U هرزه نگاری
swivelled U هرزه گرد
swivels U هرزه گرد
gamester U هرزه و مهمل
pinioning U دنده هرزه گرد
pinions U دنده هرزه گرد
weed U کندن علف هرزه
pruriently U از روی هرزه خیالی
weeded U کندن علف هرزه
weeding U کندن علف هرزه
Pica [disorder] U هرزه خواری [پزشکی]
sluts U زن هرزه وشهوت پرست
slut U زن هرزه وشهوت پرست
journals U شفت هرزه گرد
ribald U بدزبان ادم هرزه
gas bag U یاوه سرا هرزه گو
journal U شفت هرزه گرد
pinion U دنده هرزه گرد
he has a loose conduct U ادم هرزه ایست
blackgurad U ولگرد ادم هرزه
weedless U بدون علف هرزه
weediness U پوشیدگی ازعلف هرزه
perversely U بطور هرزه یافاسد
straggle U هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling U هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled U هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles U هرزه روییدن سرگردان بودن
cocotte U زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
sprawls U گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling U گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl U گشاد نشستن هرزه روییدن
weeder U متصدی چیدن علف هرزه
crapulent U وابسته به هرزه خوری و زیاده روی
spud U بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
spuds U بیلچه مخصوص کندن علف هرزه
pivot U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted U توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
cultivator U ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
cultivators U ماشین شخم زنی وعلف هرزه کنی
scatology U وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
spinning wheels U چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel U چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com