Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
panic
U
هراس وحشت زده کردن
panicked
U
هراس وحشت زده کردن
panicking
U
هراس وحشت زده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
frights
U
هراس وحشت
fright
U
هراس وحشت
scare
U
هراس کردن
scaring
U
هراس کردن
scares
U
هراس کردن
scared
U
هراس کردن
terrify
U
وحشت زده کردن
terrified
U
وحشت زده کردن
gally
U
وحشت زده کردن
horrifies
U
وحشت زده کردن
horrify
U
وحشت زده کردن
terrifies
U
وحشت زده کردن
horrifying
U
وحشت زده کردن
horrified
U
وحشت زده کردن
terrifying
U
وحشت زده کردن
to put the fear of God into somebody
U
کسی را وحشت زده کردن
overawes
U
خیلی وحشت زده کردن
overawing
U
خیلی وحشت زده کردن
overawed
U
خیلی وحشت زده کردن
overawe
U
خیلی وحشت زده کردن
consternate
U
احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to escape with nothing more than/just a fright
U
از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
undeterred
<adj.>
U
بی هراس
alarm
U
هراس
phobias
U
هراس
alarmingly
U
هراس
phobia
U
هراس
alarmed
U
هراس
funk
U
هراس
alarms
U
هراس
feeze
U
هراس
apprehension
U
هراس دستگیری
shocks
U
هراس ناگهانی
Don't panic!
U
هراس نکن!
feared
U
هراس ترسیدن
fearing
U
هراس ترسیدن
dreaded
<adj.>
U
پر از احساس هراس
fear
U
هراس ترسیدن
alarum
U
اشوب هراس
fears
U
هراس ترسیدن
shocked
U
هراس ناگهانی
phobic reactions
U
واکنشهای هراس
shock
U
هراس ناگهانی
alarmism
U
هراس افرینی
cuse of a
U
مایه هراس
basophobia
U
هراس از ایستادن
apprehensions
U
هراس دستگیری
basophobia
U
هراس ازراه رفتن
claustrophobia
U
هراس از مکانهای بسته
xenoglossophobia
U
هراس از زبانهای بیگانه
erythrophobia
U
هراس از سرخ شدن
agoraphobia
U
هراس از مکانهای باز
aichmophobia
U
هراس از اشیای نوک تیز
amaxophobia
U
هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
apprehensiveness
U
هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
dread
U
وحشت
abhorrence
U
وحشت
frights
U
وحشت
panicking
U
وحشت
fright
U
وحشت
dismalness
U
وحشت
fear
U
وحشت
awless
U
بی وحشت
awfulness
U
وحشت
fray
U
وحشت
jitters
U
وحشت
frays
U
وحشت
frayed
U
وحشت
dreading
U
وحشت
awed
U
وحشت
dreads
U
وحشت
fearing
U
وحشت
feared
U
وحشت
funk
U
وحشت
gris
U
وحشت
panic
U
وحشت
panicked
U
وحشت
awe
U
وحشت
fears
U
وحشت
trepidation
U
وحشت
to keep somebody in suspense
<idiom>
U
کسی را در حالت هراس گذاشتن
[چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
cuse of a
U
موجب وحشت
terror
U
وحشت بلا
pavor nocturnus
U
وحشت شبانه
requiem
U
نماز وحشت
dismay
U
وحشت زدگی
requiems
U
نماز وحشت
dismayed
U
وحشت زدگی
dismaying
U
وحشت زدگی
strike with terror
U
وحشت زده
horror-struck
U
وحشت زده
fear of the future
U
وحشت از آینده
aghast
U
وحشت زده
fear prayer
U
نماز وحشت
horror struck
U
وحشت زده
struck with teror
U
وحشت زده
dismays
U
وحشت زدگی
terrors
U
وحشت بلا
panic stricken
U
وحشت زده
awestruck
U
وحشت زده
affright
U
وحشت زده
alarum
U
بیم و وحشت
morbid
U
وحشت اور
horror
U
وحشت مورمور
horrors
U
وحشت مورمور
forlornness
U
وحشت یاس
awestricken
U
وحشت زده
panic struck
U
وحشت زده
frightened
U
وحشت زده
jittery
U
وحشت زده و عصبی
appalled
U
وحشت زده شدن
appallingly
U
وحشت زده شدن
startle
U
وحشت زده شدن
horrendous
U
ترسناک وحشت اور
startled
U
پرش وحشت زدگی
appall
U
وحشت زده شدن
startled
U
وحشت زده شدن
startles
U
وحشت زده شدن
appal
U
وحشت زده شدن
startle
U
پرش وحشت زدگی
startles
U
پرش وحشت زدگی
appals
U
وحشت زده شدن
heart skip a beat
<idiom>
U
وحشت زده یا بر آشفتن
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
terrible
U
وحشت اور ترسناک
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy
U
وحشت زده غیر عادی
gast
U
وحشت جانور بدون اولاد
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
My hair stood on end .
U
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
gruesome
U
وحشت اور نفرت انگیز
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
He had the air of a frightened(scared)child.
U
حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
terrorism
U
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
angst
U
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
awesome
U
وحشت اور ترس اور
planet struck
U
وحشت زده ستاره زده
planet stricken
U
وحشت زده ستاره زده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com