Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
joint strategic objectives
U
هدفهای مشترک استراتژیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
target system
U
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets
U
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
trunkair route
U
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
cadastral map
U
نقشه استراتژیکی
air strategical command
U
فرماندهی استراتژیکی هوایی
strategic concept
U
تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
stratofortress
U
نوعی هواپیمای قاره پیمای استراتژیکی بمب افکن 8موتوره
subscriber
U
مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscribers
U
مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint
U
نیروهای مشترک عملیات مشترک
strategic
U
استراتژیکی مربوط به خط مشیهای سیاسی واقتصادی و نظامی و روانی وجغرافیایی یا ملی کشور
substitute goals
U
هدفهای جانشین
linear target
U
هدفهای خطی
linear target
U
هدفهای درخط
economic ends
U
هدفهای اقتصادی
mission objectives
U
هدفهای ماموریت
deep targets
U
هدفهای عمیق
surface targets
U
هدفهای سطحی
successive objective
U
هدفهای متوالی
national objectives
U
هدفهای ملی
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
crossing target
U
هدفهای متحرک عرضی
surface targets
U
هدفهای روی سطح اب
air target chart
U
نقشه هدفهای هوایی
trap shoot
U
تیراندازی به هدفهای متحرک
hustlers
U
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
hustler
U
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
target chart
U
نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap house
U
محل خروج هدفهای متحرک
cooperative scorer
U
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
subaqueous ranging
U
تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
trap gun
U
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
air target material program
U
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
high pheasant
U
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
strafing
U
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
strafing
U
زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
quick fire
U
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
subaqueous ranging
U
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
air target mosaic
U
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
controvrsism
U
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination
U
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition
U
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
splash
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashing
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
party lines
U
خط مشترک
participant
U
مشترک
party line
U
خط مشترک
participants
U
مشترک
intercommon
U
حق مشترک
commoners
U
مشترک
sense
U
حس مشترک
common user
U
مشترک
commonality
U
مشترک
commonalities
U
مشترک
sensed
U
حس مشترک
senses
U
حس مشترک
conjoint
U
مشترک
subscriber's line
U
خط مشترک
common
U
مشترک
held in common
U
مشترک
commonest
U
مشترک
subscribers
U
مشترک
joint
U
مشترک
subscriber
U
مشترک
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
line termination circuit
U
اتصال مشترک
mutual debts
U
دیون مشترک
concerted action
U
عمل مشترک
subscriber's line
U
خط متعلق به مشترک
joint zone
U
منطقه مشترک
common multiple
U
مضرب مشترک
rachis
U
دیرک مشترک
mutual interests
U
منافع مشترک
subscriber's cable
U
کابل مشترک
co-author
U
نویسندهی مشترک
complex fraction
U
برخه مشترک
common gender
U
جنس مشترک
common language
U
زبان مشترک
common progarm
U
برنامه مشترک
common storage
U
حافظه مشترک
common trait
U
ویژگی مشترک
EEC
U
بازار مشترک
local subscriber
U
مشترک داخلی
common wall
U
دیوار مشترک
common wealth
U
مشترک المنافع
subscriber's station
U
مرکز مشترک
commonweal
U
مشترک المنافع
co-authors
U
نویسندهی مشترک
complex fraction
U
مخرج مشترک
common fronties
U
مرز مشترک
party parpet
U
جانپناه مشترک
my and his father
U
پدر مشترک من و او
interrelation
U
مناسبات مشترک
joint products
U
محصولات مشترک
joint account
U
حساب مشترک
joint adventure
U
تجارت مشترک
mutual responsibility
U
مسئوولیت مشترک
joint command
U
فرماندهی مشترک
joint committee
U
کمیسیون مشترک
joint costs
U
هزینههای مشترک
synergy
U
عمل مشترک
joint force
U
نیروی مشترک
joint costs
U
هزینه مشترک
joint declaration
U
بیانیه مشترک
joint demand
U
تقاضای مشترک
intercommunion
U
اقدام مشترک
intercommunion
U
ارتباط مشترک
joint exercise
U
تمرین مشترک
joint ownership
U
مالکیت مشترک
joint command
U
یکان مشترک
tenancy in common
U
استیجار مشترک
telephone subscriber
U
مشترک تلفنی
halvers
U
نیمه مشترک
joint supply
U
عرضه مشترک
subscriber's number
U
شماره مشترک
joint stock
U
سرمایه مشترک
joint staff
U
ستاد مشترک
joint shares
U
سهام مشترک
joint services
U
خدمات مشترک
insurance certificate
U
بیمه مشترک
joint resolution
U
تصمیم مشترک
joint exercise
U
مانور مشترک
collective
U
مشترک عمومی
common denominators
U
مخرج مشترک
common denominator
U
مخرج مشترک
condominiums
U
تسلط مشترک
condominiums
U
حاکمیت مشترک
condominiums
U
مالکیت مشترک
condominiums
U
حکومت مشترک
condominium
U
تسلط مشترک
condominium
U
حاکمیت مشترک
condominium
U
مالکیت مشترک
condominium
U
حکومت مشترک
common fraction
U
مخرج مشترک
party wall
U
دیوار مشترک
interfaces
U
سطح مشترک
interfaces
U
وجه مشترک
interface
U
سطح مشترک
interface
U
وجه مشترک
middling
U
جمله مشترک
meant
U
میان مشترک
party walls
U
دیوار مشترک
common
U
مشترک اشتراکی
collaboration
U
همکاری مشترک
cooperation
U
همکاری مشترک
cooperative work
U
همکاری مشترک
intersections
U
فصل مشترک
intersection
U
فصل مشترک
coefficients
U
عامل مشترک
commoners
U
مشترک اشتراکی
commonest
U
مشترک اشتراکی
Common Market
U
بازار مشترک
co-operation
U
کار مشترک
collaboration
U
کار مشترک
cooperation
U
کار مشترک
cooperative work
U
کار مشترک
factors
U
عامل مشترک
factor
U
عامل مشترک
joint
U
مشترک الحاقی
joint
U
ستاد مشترک
co-operation
U
همکاری مشترک
coefficient
U
عامل مشترک
co insurance
U
بیمه مشترک
combined publications
U
نشریات مشترک
trunk circuit
U
معبر مشترک
commonwealths
U
مشترک المنافع
subscriber line
U
خط مشترک
[مخابرات]
coenotrope
U
گرایش مشترک
cenotrope
U
گرایش مشترک
bottom layer
U
لایه مشترک
caveat subscriptor
U
اخطار به مشترک
coinsurance
U
بیمه مشترک
common area
U
ناحیه مشترک
common factor
U
عامل مشترک
party line
U
مرز مشترک
jointly owned property
U
مال مشترک
common fate
U
سرنوشت مشترک
party lines
U
مرز مشترک
commonwealth
U
مشترک المنافع
co-stars
U
نقش مشترک داشتن
common collector circuit
U
مدار کلکتور مشترک
shared paranoid disorder
U
اختلال پارانویایی مشترک
common factor variance
U
پراکنش عامل مشترک
law of common fate
U
قانون سرنوشت مشترک
co-star
U
نقش مشترک داشتن
common d.
U
مقسوم علیه مشترک
joint amphibious operations
U
عملیات مشترک اب خاکی
line termination circuit
U
مدار مشترک تلفنی
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
party parpet
U
دست انداز مشترک
osculate
U
صفات مشترک داشتن
subscriber's loop
U
حلقه متعلق به مشترک
common base circuit
U
مدار یا پایه مشترک
common user net work
U
شبکه مخابراتی مشترک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com