English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
management U هدایت یا سازماندهی
managements U هدایت یا سازماندهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
management U سازماندهی
managements U سازماندهی
deal U سازماندهی کردن
reorganization U سازماندهی مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganize U سازماندهی مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
organisations U تشکیلات سازماندهی
organization U تشکیلات سازماندهی
reorganizing U سازماندهی مجدد
deals U سازماندهی کردن
organizations U تشکیلات سازماندهی
reorganising U سازماندهی مجدد
data set organization U سازماندهی مجموعه داده ها
structuring U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
planning U سازماندهی نحوه انجام کاری
structures U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structure U نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
databases U روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
database U روش سازماندهی و ایجاد پایگاه داده ها
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
entrepremership U اداره و سازماندهی فعالیتهای تجاری یا مقاطعه کاری
dsorg U Organization Set Data سازماندهی مجموعه داده ها
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
HFS U روش ذخیره سازی و سازماندهی فایل ها روی دیسک
hierarchical communications system U روش ذخیره سازی و سازماندهی فایلها روی دیسک
defragmentation U سازماندهی مجدد فایل ها روی شیاری دیسک سخت به صورت پیاپی
minimal tree U درfکه گرههای آن به روش بهینه سازماندهی شده اند تا بیشترین کارایی را داشته باشند
scheduler U برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
roundest U روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round U روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
activities U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
dp U پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
hypertext U سیستم سازماندهی اطلاعات کلمات مشخص در اتصال متن به متنهای دیگر و نمایش متن پس از انتخاب کلمه
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
directories U روش سازماندهی فایلهای ذخیره شده روی دیسک دایرکتوری حاوی گروهی از فایل ها یا زیر دایرکتوری ها است
directory U روش سازماندهی فایلهای ذخیره شده روی دیسک دایرکتوری حاوی گروهی از فایل ها یا زیر دایرکتوری ها است
garbage U سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
navigator U هدایت گر
conduction U هدایت
navigators U هدایت گر
conductance U هدایت
direction U هدایت
guidance U هدایت
lead U هدایت
steerage U هدایت
total conductivity U هدایت کل
leads U هدایت
transduction U هدایت
leading U هدایت
conducts U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
vee guideways U مسیر هدایت "وی "
enlightened U هدایت شده
conducted U هدایت کردن
afferent conduction U هدایت اورانی
afferent transmission U هدایت اورانی
avigation U فن هدایت هواپیما
undirected U هدایت نشده
navigating U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
conduction U هدایت تنظیم
conduction U هدایت گرم
joysticks U سکان هدایت
con U هدایت کردن
conned U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
joystick U سکان هدایت
navigate U هدایت کردن
steering U هدایت کردن
bus bar line U سیم هدایت
image line U هدایت تصویر
hydraulic conductivity U هدایت ابی
conductivity U قابلیت هدایت
conductivity U ضریب هدایت
conning tower U برج هدایت
convect U هدایت کردن
heat conductivity U هدایت حرارتی
heat conduction U هدایت حرارتی
fire direction U هدایت اتش
electron conduction U هدایت الکترون
dirigible U قابل هدایت
electrical conductivity U هدایت الکتریکی
ionic conduction U هدایت یونی
leading line U خط هدایت هواپیما
guide way U مسیر هدایت
canalization U هدایت در مسیر
stream line U خط هدایت جریان
commutate U هدایت وتغییر
conduct of fire U هدایت تیراندازی
conductance U میزان هدایت
steerable U هدایت کردنی
rede U هدایت کردن
conductibility U قابلیت هدایت
conductible U قابل هدایت
operating stand U اطاق هدایت
conduction velocity U سرعت هدایت
conductive U قابل هدایت
leading marks U نشانههای هدایت
electric conduction U هدایت الکتریسیته
conveys U هدایت کردن
admittance U هدایت فاهری
guide U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
superconductivity U فوق هدایت
direct U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
direction U هدایت رهبری
directs U هدایت کردن
directors U هدایت کننده
directing U هدایت کردن
template U ریل هدایت
templates U ریل هدایت
director U هدایت کننده
conduct U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
guideway U شیار هدایت کننده
guded missile U موشک هدایت شوند
ballistic director U هدایت کننده بالیستیکی
leads U سیر هدایت الکتریکی
bell's bund U دیوار هدایت کننده اب
magnetic permeance U مقدار هدایت مغناطیسی
guided missile U موشک هدایت شونده
laser guidance U سیستم هدایت لیزری
heat conductivity U قابلیت هدایت حرارت
dredging ladder U هدایت کننده سطل
high conductivity U قابلیت هدایت زیاد
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
absolute joystick U سکان هدایت مطلق
ideal conductivity U قابلیت هدایت ایده ال
increase in conductivity U افزایش قابلیت هدایت
input of current U تغذیه و هدایت جریان
fire direction net U شبکه هدایت اتش
fire direction center U مرکز هدایت اتش
fire control U کنترل یا هدایت اتش
trafficking U تجارت هدایت شده
trafficked U تجارت هدایت شده
traffic U تجارت هدایت شده
current carring U انتقال یا هدایت جریان
diathermacy U خاصیت هدایت گرما
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
direction center U مرکز هدایت عملیات
directed exercise U تمرین هدایت شده
traffics U تجارت هدایت شده
conductivity U ضریب هدایت یا انتشار
channelising island U سکوی هدایت کننده
fire direction U هدایت کردن اتش
conduct grade U درجه هدایت یک ماده
directing staff U ستاد هدایت کننده
direction U مسیر هدایت کردن
conductance U مقدار هدایت واقعی
conductibility U ضریب هدایت مخصوص
conducting staff U ستاد هدایت کننده
directed net U شبکه هدایت شده
photoconductivity U قابلیت هدایت نور
guided missiles U موشک هدایت شونده
specific electrical conductivity U هدایت الکتریکی مخصوص
conduction U رسانش الکتریکی هدایت
susceptance U مقدار هدایت کور
tactical control U کنترل و هدایت تاکتیکی
director U هدایت کننده اتش
steered wheel U چرخ هدایت شده
directors U برج هدایت تیر
transverse conductance U مقدار هدایت عرضی
vectored U تراست هدایت شونده
vectored thrust U تراست هدایت شونده
aircraft modification and control U کنترل و هدایت هواپیما
conduct U هدایت کردن بردن
directors U هدایت کننده اتش
conducting U هدایت کردن بردن
conducted U هدایت کردن بردن
lead U سیر هدایت الکتریکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com