Total search result: 202 (23 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
draw weight U |
نیروی لازم برای کشیدن زه |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Search result with all words |
|
 |
weight U |
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه |
 |
Other Matches |
|
 |
bearing strenght U |
نیروی لازم جهت کشیدن پرچ تا لبه ورقه فلز و یا امتداددادن سوراخ |
 |
 |
foot pound |
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت. |
 |
 |
execution U |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
 |
 |
d , top concept U |
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه |
 |
 |
reenforceŠetc U |
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن |
 |
 |
cold test U |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
 |
 |
cold thrust U |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
 |
 |
turnaround time U |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
 |
 |
beta range U |
حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی |
 |
 |
sensitivity U |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
 |
 |
sensitivities U |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
 |
 |
counter force U |
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن |
 |
 |
second best theory U |
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت |
 |
 |
hydration water U |
اب لازم برای ابش |
 |
 |
raptatorial U |
لازم برای شکار |
 |
 |
raptatory U |
لازم برای شکار |
 |
 |
quorum U |
اکثریت لازم برای مذاکرات |
 |
 |
mantling U |
مواد لازم برای پوشش |
 |
 |
magic number U |
امتیاز لازم برای قهرمانی |
 |
 |
climate for growth U |
شرایط لازم برای رشد |
 |
 |
troop space U |
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما |
 |
 |
operates U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
products U |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
 |
 |
product U |
ول مواد لازم برای تولید یک محصول |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای تخلیه محل |
 |
 |
light is necessary to life U |
روشنایی برای زندگی لازم است |
 |
 |
barrier material U |
مواد لازم برای ساختن موانع |
 |
 |
operated U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
operate U |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
 |
 |
access time U |
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر |
 |
 |
check out time U |
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله |
 |
 |
user freindly U |
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد |
 |
 |
aircraft role equipment U |
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
 |
 |
adding U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
engineered performance U |
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار |
 |
 |
housekeeping U |
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری |
 |
 |
compacts U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
developments U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
ineligibly U |
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب |
 |
 |
compacted U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
proceed time U |
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید |
 |
 |
canonical time unit U |
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان |
 |
 |
compact U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
aircraft mission equipment U |
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
 |
 |
compacting U |
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن |
 |
 |
development U |
زمان لازم برای توسعه محصول جدید |
 |
 |
add U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
storage U |
فضای لازم برای ذخیره سازی داده |
 |
 |
quorum U |
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه |
 |
 |
adds U |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
 |
 |
radar mile U |
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف |
 |
 |
refire time U |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
 |
 |
compacts U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
compacted U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
compacting U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
entrance head U |
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله |
 |
 |
compact U |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
 |
 |
meanest U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
cure time U |
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین |
 |
 |
meaner U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
mean U |
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب |
 |
 |
limen U |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
 |
 |
execute U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
externals U |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
 |
 |
executed U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
shook U |
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان |
 |
 |
external U |
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم |
 |
 |
executes U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
gibberish U |
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود |
 |
 |
footprints U |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
 |
 |
half thickness U |
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده |
 |
 |
executing U |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
 |
 |
disorderly close down U |
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است |
 |
 |
footprint U |
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر |
 |
 |
orbital injection U |
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی |
 |
 |
decompression table U |
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص |
 |
 |
carry U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
warm-ups U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
word U |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
 |
 |
pit board U |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
 |
 |
carrying U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
warm-up U |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
 |
 |
sizes U |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
 |
 |
size U |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
 |
 |
current asset cycle U |
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است |
 |
 |
cycled U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
cycle U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
cycles U |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
 |
 |
worded U |
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری |
 |
 |
carried U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
carries U |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
 |
 |
macronutrient U |
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است |
 |
 |
multimedia U |
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد |
 |
 |
fetches U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
mastered U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
masters U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
master U |
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود |
 |
 |
fetched U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
articled U |
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد |
 |
 |
allocation U |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
 |
 |
fetch U |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
 |
 |
allocations U |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
 |
 |
circularization U |
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم |
 |
 |
languages U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
MCA U |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA |
 |
 |
jobs U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
language U |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
 |
 |
kernel U |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
 |
 |
jcl U |
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر |
 |
 |
kernels U |
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه . |
 |
 |
job U |
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد |
 |
 |
impulsiveness U |
امادگی برای کار کردن یا نیروی انی |
 |
 |
aerodynamic blockage thrust reverser U |
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر |
 |
 |
stand off U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
carriage control tape U |
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است |
 |
 |
Micro Channel Architecture U |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA |
 |
 |
stand-offs U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
stand-off U |
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن |
 |
 |
To make advance [overtures] |
منت کشیدن [برای آشتی] |
 |
 |
carry through <idiom> U |
برای کاری نقشهای کشیدن |
 |
 |
stack the cards <idiom> U |
برای کسی نقشه کشیدن |
 |
 |
emergency complement U |
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها |
 |
 |
half life period U |
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد |
 |
 |
redundancy check U |
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند |
 |
 |
mttr U |
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean |
 |
 |
lanyards U |
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی |
 |
 |
lanyard U |
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی |
 |
 |
clear for running U |
طناب برای کشیدن ازاد است |
 |
 |
checkerein U |
لگام برای بالا یا عقب کشیدن سر اسب |
 |
 |
jeheemy U |
جرثقیل سنگین برای بیرون کشیدن قایقها از گل |
 |
 |
power house building U |
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند |
 |
 |
text U |
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و... |
 |
 |
texts U |
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و... |
 |
 |
preventive justice U |
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد |
 |
 |
mission , oriented U |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
 |
 |
toolbox U |
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات |
 |
 |
descentheight U |
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما |
 |
 |
access time U |
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی |
 |
 |
reserve factor U |
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر |
 |
 |
heads up U |
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد |
 |
 |
mobilization base U |
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج |
 |
 |
shop supply U |
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه |
 |
 |
combustion starter U |
مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند |
 |
 |
cabled U |
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق |
 |
 |
scribing U |
روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت |
 |
 |
dumb well U |
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود |
 |
 |
windlass U |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
 |
 |
windlasses U |
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود |
 |
 |
cable U |
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق |
 |
 |
propagation delay U |
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود |
 |
 |
nitro U |
مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر |
 |
 |
lift strut U |
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند |
 |
 |
lift wire U |
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند |
 |
 |
naive user U |
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد |
 |
 |
prompt U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
prompts U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
deceleration time U |
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار |
 |
 |
prompted U |
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است |
 |
 |
procedural U |
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند |
 |
 |
PIA U |
مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه |
 |
 |
winch U |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
 |
 |
winches U |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
 |
 |
winched U |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
 |
 |
winching U |
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل |
 |
 |
to frisk [a person] U |
دست روی بدن کسی کشیدن [در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر] |
 |
 |
res ipsa loquitur U |
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد |
 |
 |
Ultimedia U |
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند |
 |
 |
positioned U |
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو |
 |
 |
position U |
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو |
 |
 |
completes U |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
 |
 |
completing U |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
 |
 |
wimp U |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
 |
 |
wimps U |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
 |
 |
completed U |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
 |
 |
complete U |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
 |
 |
canard U |
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند |
 |
 |
canards U |
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند |
 |
 |
peripheral U |
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی |
 |
 |
blue water school U |
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند |
 |
 |
magneto electricity U |
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود |
 |
 |
access time U |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
 |
 |
print U |
فایل در صف چاپ که حاوی تمام حروف که کنترل چاپگر است که برای چاپ یک متن یا صفحه لازم است |
 |
 |
printed U |
فایل در صف چاپ که حاوی تمام حروف که کنترل چاپگر است که برای چاپ یک متن یا صفحه لازم است |
 |
 |
prints U |
فایل در صف چاپ که حاوی تمام حروف که کنترل چاپگر است که برای چاپ یک متن یا صفحه لازم است |
 |
 |
teleprinter U |
واسط ترمینال یا ترکیب نرم افزار و سخت افزار لازم برای کنترل کارایی یک ترمینال |
 |
 |
teleprinters U |
واسط ترمینال یا ترکیب نرم افزار و سخت افزار لازم برای کنترل کارایی یک ترمینال |
 |
 |
e.m.f U |
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی |
 |
 |
juggernauts U |
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب |
 |
 |
juggernaut U |
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب |
 |
 |
torque U |
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری |
 |
 |
expeditionary U |
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی |
 |
 |
air force personnel with the army U |
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی |
 |
 |
compressive strength U |
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد |
 |
 |
electromotive force U |
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی |
 |
 |
binding U |
لازم الاجرا لازم |
 |
 |
bindings U |
لازم الاجرا لازم |
 |
 |
pull up point U |
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب |
 |
 |
broach U |
برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن |
 |
 |
broaches U |
برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن |
 |
 |
broaching U |
برای نخستین بار بازکردن بازکردن یامطرح نمودن بسیخ کشیدن |
 |