Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rogatory
U
نیابت قضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
letters rogatory
U
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters
U
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
Other Matches
viceroyship
U
نیابت سلطنت مدت نیابت سلطنت
viceroyalty
U
نیابت سلطنت مدت نیابت سلطنت
deputyship
U
نیابت
procuration
U
نیابت
procuance
U
نیابت
lieutenancy
U
نیابت
representation
U
نیابت
representations
U
نیابت
vicariousness
U
نیابت
vicegerency
U
نیابت
vicarship
U
نیابت
substitution
U
نیابت
regencies
U
نیابت سلطنت
succession
U
نیابت توالی
successions
U
نیابت توالی
lieutenancy
U
ناوبانی نیابت
on behalf of
U
نیابت از طرف
vice president
U
نیابت ریاست
regency
U
نیابت سلطنت
rogatory commission
U
نیابت قضائی
vice regent
U
وابسته به نیابت سلطنت
viceregal
U
مربوط به نیابت سلطنت
viceroyal
U
مربوط به نیابت سلطنت
subrogation
U
نیابت جانشین سازی
vicarious
U
به نیابت قبول کردن جانشین
economic and social council
U
به نیابت از طرف مجمع عمومی است
princess regent
U
شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
judiciary
U
قضایی
juridical
U
قضایی
jural
U
قضایی
juratory
U
قضایی
judicial
U
قضایی
jurisdiction
U
قضایی
presumption juris tantum
U
اماره قضایی
judicature
U
قوه قضایی
judicature
U
حوزه قضایی
judicial assistance
U
معاضدت قضایی
judicial circumstantial evidence
U
اماره قضایی
judicial delegation
U
تفویض قضایی
judicial immunity
U
مصونیت قضایی
judicial precedent
U
رویه قضایی
judicial settlement
U
تسویه قضایی
judicial settlement
U
حل اختلاف قضایی
litigation
U
دعوی قضایی
institution
U
تاسیس قضایی
law agent
U
نماینده قضایی
quasi judicial
U
شبه قضایی
legal assistance
U
مشاوره قضایی
legal suit
U
تعقیب قضایی
the rule of law
U
تامین قضایی
jurisdiction
U
حوزهء قضایی
judiciary
U
قوه قضایی
miscarriage of justice
U
اشتباه قضایی
miscarriages of justice
U
اشتباه قضایی
legal
U
شرعی قضایی
law courts
U
دادگاه قضایی
law court
U
دادگاه قضایی
legal aid
U
معاضدت قضایی
precedent
U
رویه قضایی
precedents
U
رویه قضایی
justiciar
U
مامور قضایی عالیرتبه
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
district attorneys
U
بازپرس بخش قضایی
district attorney
U
بازپرس بخش قضایی
extrajudicial
U
خارج ازصلاحیت قضایی
legal advice
U
مشورت یا نظر قضایی
enforcement of judgement
U
اجرای احکام قضایی
legal assistance
U
کمکهای قضایی شرح علایم
proetor
U
متصدی امور قضایی وکشوری
circuit
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
adjudge
با حکم قضایی فیصل دادن
dictum
U
گفته افهار نظر قضایی
dictums
U
گفته افهار نظر قضایی
circuits
U
حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
perverse verdict
U
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
sokeman
U
فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
cadre
U
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadres
U
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
coroner
U
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegeses
U
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegesis
U
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
judge made law
U
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
coroners
U
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
concurrent jurisdiction
U
رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
congregationalism
U
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
knight marshal
U
کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
permission
U
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
prohibition
U
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
legalism
U
اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
deputized
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputised
U
نیابت کردن نمایندگی کردن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
disqualification
U
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications
U
عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
misdirection
U
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com