English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sustain U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
established U برقرار
indefeasible U برقرار
on U برقرار
confirmed U برقرار
to set in U برقرار شدن
inducted U برقرار کردن
inducting U برقرار کردن
enactor U برقرار کننده
set up U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
induct U برقرار کردن
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
safety U برقرار کردن تامین
reintegrate U مجددا برقرار کردن
reinstall U دوباره برقرار کردن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
communicate ارتباط برقرار کردن
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
reserves U نگهداشتن
saves U نگهداشتن
saved U نگهداشتن
preserving U نگهداشتن
retain U نگهداشتن
retained U نگهداشتن
preserves U نگهداشتن
reserving U نگهداشتن
hold U نگهداشتن
holds U نگهداشتن
preserve U نگهداشتن
reserve U نگهداشتن
save U نگهداشتن
retaining U نگهداشتن
imprisoning U نگهداشتن
sustains U نگهداشتن
sustained U نگهداشتن
hold on U نگهداشتن
imprisons U نگهداشتن
to keep in d. U نگهداشتن
to hold in restraint U نگهداشتن
retention U نگهداشتن
sustain U نگهداشتن
imprison U نگهداشتن
to take into custody U نگهداشتن
retains U نگهداشتن
bate U نگهداشتن
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
have custody of U امانت نگهداشتن
fid U بامیله نگهداشتن
chin U زیرچانه نگهداشتن
snub U نگهداشتن طناب
chins U زیرچانه نگهداشتن
snubs U نگهداشتن طناب
snubbing U نگهداشتن طناب
snubbed U نگهداشتن طناب
secures U محکم نگهداشتن
secure U محکم نگهداشتن
lock U محکم نگهداشتن
locks U محکم نگهداشتن
station keeping U در خط نگهداشتن ناو
preserve U باقی نگهداشتن
sabbattize U سبت نگهداشتن
hold over <idiom> U طولانی نگهداشتن
retraining U نگهداشتن در ندامتگاه
preserves U باقی نگهداشتن
tong U باانبر نگهداشتن
count out <idiom> U بیرون نگهداشتن
preserving U باقی نگهداشتن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
hold U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
To hold (keep) a secret close to ones chest. U رازی درسینه نگهداشتن
holds U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
prop U نگهداشتن پشتیبانی کردن
propped U نگهداشتن پشتیبانی کردن
to block a ball U نگهداشتن توپ در بازی
surges U تحت کشش نگهداشتن
surged U تحت کشش نگهداشتن
desiccate U در جای خشک نگهداشتن
surge U تحت کشش نگهداشتن
propping U نگهداشتن پشتیبانی کردن
to choke down U بزحمت دردل نگهداشتن
keep up <idiom> U درشرایط عالی نگهداشتن
locked up U زیر قفل نگهداشتن
l support U نگهداشتن بصورت زاویه
floats U روی اب نگهداشتن شناور
restraining U نگهداشتن مهار کردن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
floated U روی اب نگهداشتن شناور
float U روی اب نگهداشتن شناور
restrain U نگهداشتن مهار کردن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
restrains U نگهداشتن مهار کردن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveal U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
card up one's sleeve <idiom> U برای روز مبادا نگهداشتن
safeguards U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarding U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguarded U تامین کردن امن نگهداشتن
safeguard U تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard [against] U امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
networking U نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets U سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
stay U سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
heading hold U روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
acquisition U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
keep (someone) up <idiom> U باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
To keep onesface ruddy by the slap it has receive. <proverb> U با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
acquisitions U پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stayed U سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stall feed U در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
session U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X. U استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
sessions U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
carry light U نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
lay to U قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
boost control U سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
eat one's cake and have it too <idiom> U هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
jump instruction U موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
nothing to the right U دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
screening, screenings U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screens U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened U ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolsters U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
drag bunt U ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
bolster U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lies U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
battens U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
batten U قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
lie U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
lied U نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
watch guard U زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
bolstered U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
logic U بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
beechive spring U فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com