Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
issue of fact
U
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
glycosuric
U
دچاربیماری ای که ازوجودقنددرپیشاب پیدامیشود
icebink
U
روشنایی که دراثرانعکاس نور یخ درافق پیدامیشود
kinetic theory of heat
U
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
sequential access
U
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
U
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reverses
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
intimating
U
مطلبی را رساندن
implies
U
مطلبی را رساندن
imply
U
مطلبی را رساندن
implying
U
مطلبی را رساندن
intimated
U
مطلبی را رساندن
a horse of another colour
[different colour]
U
مطلبی دیگر
thematic
U
مطلبی مقالهای
intimate
U
مطلبی را رساندن
intimates
U
مطلبی را رساندن
To do justice to something.
U
حق مطلبی را ادا کردن
To bring up a topic . To introduce a subject .
U
مطلبی راعنوان کردن
to pierce a mystery
U
بکنه مطلبی پی بردن
to inquire into a matter
U
مطلبی را باز جویی
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
to smack of something
<idiom>
U
مطلبی را رساندن
[اصطلاح مجازی]
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
antiphrasis
U
بیان مطلبی به معنی مخالف ان
To bring something to someones ears .
U
مطلبی را به گوش کسی رساندن
mental reservation
U
خود داری از ذکر مطلبی
To drum something into someones head .
U
مطلبی را به گوش کسی خواندن
to e. into a matter
U
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
thereupon
<adv.>
U
درنتیجه
they fought with courage
U
درنتیجه
by impl
<adv.>
U
درنتیجه
thereat
<adv.>
U
درنتیجه
in this respect
<adv.>
U
درنتیجه
insofar
<adv.>
U
درنتیجه
in so far
<adv.>
U
درنتیجه
in this sense
<adv.>
U
درنتیجه
for this reason
<adv.>
U
درنتیجه
from
U
درنتیجه
as a result
<adv.>
U
درنتیجه
at that
[at that provocation]
<adv.>
U
درنتیجه
consequently
<adv.>
U
درنتیجه
subsequently
<adv.>
U
درنتیجه
as a result of this
<adv.>
درنتیجه
thereupon
U
درنتیجه
for that reason
<adv.>
U
درنتیجه
in this vein
<adv.>
U
درنتیجه
in this wise
<adv.>
U
درنتیجه
in this manner
<adv.>
U
درنتیجه
by implication
<adv.>
U
درنتیجه
thus
[therefore]
<adv.>
U
درنتیجه
therefore
<adv.>
U
درنتیجه
as a consequence
<adv.>
U
درنتیجه
hence
<adv.>
U
درنتیجه
in this way
<adv.>
U
درنتیجه
whereby
<adv.>
U
درنتیجه
along of
U
درنتیجه
in consequence
<adv.>
U
درنتیجه
in consequence of
U
درنتیجه
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
to grind a person in a subject
U
مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To give it straight from the shoulder.
U
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
To spell something out for some one .To drive it home to someone .
U
مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrugging
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
To know it backwards.
U
مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
shrugged
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug
U
بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
Vote (write) against a proposallll.
U
بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
slurred
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
tabitude
U
ضعف درنتیجه تب دق
even tual
U
درنتیجه اینده
hereupon
U
درنتیجه این
therewith
U
فورا درنتیجه ان
to the letter
<adv.>
U
نکته به نکته
letter for letter
<adv.>
U
نکته به نکته
remarking
U
نکته
remarked
U
نکته
MOT
U
نکته
MOTs
U
نکته
verbatim
<adv.>
U
نکته به نکته
remark
U
نکته
point
U
نکته
word for word
<adv.>
U
نکته به نکته
exactly
<adv.>
U
نکته به نکته
faithfully
<adv.>
U
نکته به نکته
poniter
U
نکته
remarks
U
نکته
non commital
U
از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
declamatory
U
مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
nuncupation
U
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
merism
U
بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
To speake in great detail.
U
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
It was inappropriate to make such a remark .
U
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
U
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
what with
<idiom>
U
برای اینکه ،درنتیجه
in the wake of
<idiom>
U
درنتیجه ،شرح ذیل
tabescence
U
ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
prig
U
نکته گیر
quodlibet
U
نکته قابل
quodlibet
U
نکته عالی
punctiliousness
U
نکته گیری
punctilious
U
نکته سنج
punctiliously
U
نکته سنج
prigs
U
نکته گیر
mosul
U
نکته کلمه
nicely
U
نکته باریک
scrutator
U
نکته سنج
an inappropriate remark
U
نکته ای بیجا
an uncalled-for remark
U
نکته ای ناخوانده
generalities
U
نکته کلی
generality
U
نکته کلی
red herring
U
نکته انحرافی
niftier
U
نکته دان
niftiest
U
نکته دان
nifty
U
نکته دان
finesse
U
نکته بینی
double or quits
U
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
homogeny
U
همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
hypergnosis
U
نکته پردازی بیمارگون
hypergnosia
U
نکته پردازی بیمارگون
epigrammatical
U
نکته دار هجوامیز
shortcoming
U
نکته ضعف کمبود
punctual
U
لایتجزی نکته دار
shortcomings
U
نکته ضعف کمبود
particular
U
دقیق نکته بین
get to the heart of
<idiom>
U
مهمترین نکته را گرفتن
to split hairs
U
نکته گیری کردن
subtility
U
نکته باریک دقیقه
gist
U
لب کلام نکته مهم
senile keratosis
U
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
It is a very subtle point.
U
نکته بسیار ظریفی است
to come straight to the point
<idiom>
U
مستقیما
[رک ]
به نکته اصلی آمدن
that point was of p interest
U
ان نکته جالبیست ویژهای داشت
it will wear to your shape
U
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
quaker's meeting
U
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
talking point
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
high light
U
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
talking points
U
نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
I'll give you that
[much]
.
U
دراین نکته اعتراف می کنم
[که حق با تو است]
.
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
there is time and place for everything
<proverb>
U
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
center fire
U
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
haplosis
U
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
hear footsteps
U
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
to beg the question
U
نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
disavows
U
انکار
disavowing
U
انکار
disavow
U
انکار
gainsays
U
انکار
gainsaying
U
انکار
gainsay
U
انکار
gainsaid
U
انکار
disavowed
U
انکار
retractaion
U
انکار
abjuration
U
انکار
repudiation
U
انکار
denegation
U
انکار
disaffirmation
U
انکار
disavowal
U
انکار
negation
U
انکار
disclamation
U
انکار
disproval
U
انکار
recantation
U
انکار
abnegation
U
انکار رد
denials
U
انکار
contradiction
U
انکار
denial
U
انکار
contradictions
U
انکار
he rode me off on a side issue
U
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
avulsion
U
جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
lion heart
U
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
self renunciation
U
انکار نفس
repudiating
U
انکار کردن
disclaimed
U
انکار کردن
repudiates
U
انکار کردن
repudiate
U
انکار کردن
back-pedal
U
انکار کردن
disclaiming
U
انکار کردن
undeniably
U
انکار ناپذیر
undeniable
U
انکار ناپذیر
irrefutability
U
انکار ناپذیری
self denial
U
انکار نفس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com