Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The baby is restless.
U
نوزاد بی تابی می کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bioluminescence
U
شب تابی
phosphorism
U
شب تابی
luminescence
U
شب تابی
impatience
U
بی تابی
magniloquence
U
پر اب و تابی
chrominance
U
رنگ تابی
fox fire
U
شب تابی چوب ها
doubling
U
دولا تابی
twisting
U
چندلا تابی
luminescence
U
روشن تابی
bioluminescence
U
زیست تابی
phosphorescence
U
روشنایی شب تابی
restlessly
U
از روی بی تابی یا بیقراری
She is extremly restive.
U
خیلی بی تابی می کند
schiller
U
زرق وبرق یا شب تابی
carrier chrominance signal
U
پیام رنگ تابی
carrier color signal
U
پیام رنگ تابی
chrominance channel
U
کانال رنگ تابی
spinning frame
U
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
chrominance signal
U
پیام رنگ تابی
chrominance amplifier
U
فزون ساز رنگ تابی
phew
U
برای نشان دادن بی تابی
sea fire
U
شب تابی دریا دراثر جانوران شب تاب وغیره
babes
U
نوزاد
grub
U
نوزاد
babe
U
نوزاد
neonate
U
نوزاد
grubs
U
نوزاد
newborn
U
نوزاد
chick
U
نوزاد
grubbed
U
نوزاد
bambino
U
نوزاد
new born
U
نوزاد
babies
U
نوزاد
baby
U
نوزاد
infant
U
نوزاد
daughter chain
U
زنجیر نوزاد
grandbaby
U
نوه نوزاد
frass
U
گه کرم نوزاد
frying
U
حیوان نوزاد
altricial
U
نوزاد زودرس
fry
U
حیوان نوزاد
Take care of the infant.
U
از نوزاد توجه کن
fries
U
حیوان نوزاد
infant industry
U
صنعت نوزاد
The baby is there months old .
U
نوزاد سه ماهه است
larva
U
نوزاد حشره لیسه
slinking
U
نوزاد زود رس لاغر
larvae
U
نوزاد حشره لیسه
slink
U
نوزاد زود رس لاغر
slinks
U
نوزاد زود رس لاغر
flyblow
U
نوزاد حشرات ومگس
layettes
U
پوشاک طفل نوزاد
layette
U
پوشاک طفل نوزاد
single yarn
U
نخ یک لا
[این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
The baby spat out the pI'll.
U
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
hatchling
U
جانور تازه متولد نوزاد
acheilia
U
فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
milk leg
U
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
Brit
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
Brits
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
cankerworm
U
نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
paedogenesis
U
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
abortions
U
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
abortion
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com