Perdic | نوزاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 46 (4 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	chick U	نوزاد
	newborn U	نوزاد
	babe U	نوزاد
	babes U	نوزاد
	grub U	نوزاد
	grubbed U	نوزاد
	grubs U	نوزاد
	babies U	نوزاد
	baby U	نوزاد
	bambino U	نوزاد
	neonate U	نوزاد
	new born U	نوزاد
	infant U	نوزاد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	daughter chain U	زنجیر نوزاد
	fry U	حیوان نوزاد
	grandbaby U	نوه نوزاد
	infant industry U	صنعت نوزاد
	frass U	گه کرم نوزاد
	Take care of the infant. U	از نوزاد توجه کن
	frying U	حیوان نوزاد
	fries U	حیوان نوزاد
	altricial U	نوزاد زودرس
	flyblow U	نوزاد حشرات ومگس
	slinking U	نوزاد زود رس لاغر
	The baby is restless. U	نوزاد بی تابی می کند
	slink U	نوزاد زود رس لاغر
	slinks U	نوزاد زود رس لاغر
	The baby is there months old . U	نوزاد سه ماهه است
	layettes U	پوشاک طفل نوزاد
	layette U	پوشاک طفل نوزاد
	larva U	نوزاد حشره لیسه
	larvae U	نوزاد حشره لیسه
	hatchling U	جانور تازه متولد نوزاد
	The baby spat out the pI'll. U	نوزاد قرص را تف کرد بیرون
	acheilia U	فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
	The baby was kicking and scraming . U	نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
	to sleep like a baby <idiom> U	مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
	cankerworm U	نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
	milk leg U	ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
	paedogenesis U	تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
	Brit U	نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
	Brits U	نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
	abortions U	سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
	littleneck clam U	نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
	abortion	سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
	It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U	ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy