English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blandish U نوازش کردن چاپلوسی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fraise U چاپلوسی چاپلوسی کردن
To sponge on some one . U کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
coaxed U نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxing U نوازش کردن چرب زبانی کردن
coax U نوازش کردن چرب زبانی کردن
coaxes U نوازش کردن چرب زبانی کردن
to oil one's tongue U چاپلوسی کردن
truckle U چاپلوسی کردن
butters U چاپلوسی کردن
gloze U چاپلوسی کردن
wagtail U چاپلوسی کردن
fleech U چاپلوسی کردن
sweet talk U چاپلوسی کردن
wagtails U چاپلوسی کردن
buttering U چاپلوسی کردن
to speak with a sweet tongue <idiom> U چاپلوسی کردن
flatters U چاپلوسی کردن
butter U چاپلوسی کردن
to talk with the tongues of angels <idiom> U چاپلوسی کردن
flatter U چاپلوسی کردن
collogue U چاپلوسی کردن
buttered U چاپلوسی کردن
pour it on thick <idiom> U ماهرانه چاپلوسی کردن از
soft soap U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped U چاپلوسی کردن تملق
soft-soap U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps U چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping U چاپلوسی کردن تملق
lay it on with trowel U اشکارا چاپلوسی کردن
babies U نوازش کردن
pat U نوازش کردن
snogging U نوازش کردن
stroked U نوازش کردن
snogs U نوازش کردن
stroke U نوازش کردن
fondle U نوازش کردن
fondles U نوازش کردن
baby U نوازش کردن
fondled U نوازش کردن
to pay one's addresses U نوازش کردن
patting U نوازش کردن
patted U نوازش کردن
pats U نوازش کردن
snoozle U نوازش کردن
snogged U نوازش کردن
cuddle U نوازش کردن
cuddled U نوازش کردن
dandle U نوازش کردن
cuddling U نوازش کردن
cuddles U نوازش کردن
fondling U نوازش کردن
strokes U نوازش کردن
stroking U نوازش کردن
snog U نوازش کردن
coddle U نازپرورده کردن نوازش کردن
coddled U نازپرورده کردن نوازش کردن
coddles U نازپرورده کردن نوازش کردن
coddling U نازپرورده کردن نوازش کردن
to butter somebody up U برای کسی چاپلوسی کردن
to pander to somebody's ego <idiom> U برای کسی چاپلوسی کردن
to schmooze somebody U برای کسی چاپلوسی کردن
pets U معشوقه نوازش کردن
paddled U بادست نوازش کردن
paddles U بادست نوازش کردن
paddling U بادست نوازش کردن
pet U معشوقه نوازش کردن
paddle U بادست نوازش کردن
petted U معشوقه نوازش کردن
to be smooching with sb U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be snogging with sb. [British E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be cuddling [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be canoodling U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be petting [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be smooching [with sb.] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
suck up to some one U پیش کسی خود شیرینی کردن پیش کسی چاپلوسی کردن
slaver U اب دهان اب دهان روان ساختن چاپلوسی کردن
lip-service U چاپلوسی
soft soap U چاپلوسی
flattery U چاپلوسی
toadyism U چاپلوسی
soft-soaping U چاپلوسی
soft-soap U چاپلوسی
lip service U چاپلوسی
subservience U چاپلوسی
adulation U چاپلوسی
soft-soaped U چاپلوسی
soft-soaps U چاپلوسی
sliminess U چاپلوسی
sycophancy U چاپلوسی
obsequiousness U چاپلوسی
subserviency U چاپلوسی
flunkeyism U چاپلوسی
blarney U چاپلوسی مداهنه
subservience or cy U کمک چاپلوسی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
cuddly U نوازش کن
caressingly U با نوازش
pat U نوازش
caresses U نوازش
caressing U نوازش
patting U نوازش
caress U نوازش
endeariogly U با نوازش
pats U نوازش
caressed U نوازش
patted U نوازش
blandishment U نوازش
cajole U گول زدن چاپلوسی
grease U چاپلوسی روغن زدن
cajoled U گول زدن چاپلوسی
cajoling U گول زدن چاپلوسی
double talk U چاپلوسی و زبان بازی
greasing U چاپلوسی روغن زدن
greased U چاپلوسی روغن زدن
cajoles U گول زدن چاپلوسی
play up to someone <idiom> U با چاپلوسی سودبدست آوردن
caressive U نوازش امیز
petting U نوازش جنسی
blandisher U نوازش کننده
condescending U نوازش کننده
fondler U نوازش کننده
caresser U نوازش کننده
smoochy U نوازش کننده
courtliness U نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
parrotry U بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Pied Piper U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
rabble-rouser U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
The Pied Piper of Hamelin U نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
The Pied Piper of Hamelin U فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com