English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
we cannot trace the petitioner U نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pleader U عرضحال دهنده
suitors U عرضحال دهنده مدعی
suitor U عرضحال دهنده مدعی
petition U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning U عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
i cannot think of it U فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
It is quite unprecedented. U بی سابقه است ( سابقه ندارد )
it is not p for meto stay U نمیتوانم بمانم
olives a good oil U من نمیتوانم انرابخرم
if i only could see him U حیف که نمیتوانم او راببینم
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
i know not neither can i guess U نمیدانم و حدس هم نمیتوانم بزنم
i cannot positively promise U نمیتوانم قول قطعی بدهم
i cannot say him nay U نمتوانم پاسخ رد به او بدهم نمیتوانم به او
i am impatient for it U نمیتوانم برای ان صبر کنم
request for discharge U عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
i have no idea of that U هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
petitioning U عرضحال
petitions U عرضحال
declarations U عرضحال
application U عرضحال
applications U عرضحال
declaration U عرضحال
petition U عرضحال
petitioned U عرضحال
suits U دادخواست عرضحال
implead U عرضحال دادن
suited U دادخواست عرضحال
suit U دادخواست عرضحال
petition to court of appeal U عرضحال استینافی
petition to court of first instance U عرضحال بدوی
lodge an a appeal U عرضحال دادن
lodgement U تسلیم عرضحال
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
petitioner U متظلم دادخواه عرضحال
plaint U شکوائیه دادخواست عرضحال
petitioners U متظلم دادخواه عرضحال
pleadable U قابل عرضحال دادن
plaints U شکوائیه دادخواست عرضحال
to lodge an a U عرضحال استیناف دادن
sue for dawages U عرضحال خسارت دادن
plead U لابه کردن عرضحال دادن
sue U عرضحال دادن عارض شدن
pleads U لابه کردن عرضحال دادن
suing U عرضحال دادن عارض شدن
sued U عرضحال دادن عارض شدن
sues U عرضحال دادن عارض شدن
pleaded U لابه کردن عرضحال دادن
to lodge a complaint U عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
solicitor U کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
solicitors U کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to sue out a writ U حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
precedents U سابقه
acquaintances U سابقه
intellect U سابقه
intellects U سابقه
precedent U سابقه
acquaintance U سابقه
track record U سابقه
past U سابقه
ensample U سابقه
scape U سابقه
scape U سابقه پر
antecedent U سابقه
precedential U سابقه شو
track records U سابقه
prehistory U سابقه
contexts U سابقه
record U سابقه
shafts U سابقه
context U سابقه
unprecedented U بی سابقه
unprecedentedly U بی سابقه
shaft U سابقه
antecedents U سابقه
backgrounds U سابقه
it served as a precedent U سابقه شد
background U سابقه
precedent U سابقه داشتن
infamy U افتضاح سابقه بد
precedential U سابقه درست کن
histogram U سابقه نما
precedency U امتیاز سابقه
histories U سابقه پیشینه
unheard of U بی سابقه کس نشنیده
record of service U سابقه خدمت
precedented U سابقه دار
stare decisis U قاعده سابقه
as much as never before <adv.> U به اندازه بی سابقه
as never before <adv.> U بطور بی سابقه
stock record U سابقه موجودی
precedents U سابقه داشتن
record U سابقه مدرک
history U سابقه پیشینه
grey headed U سابقه دار
precedence U امتیاز سابقه
freedom from evil record U عدم سو سابقه
bad record U سوء سابقه
squall U باد بی سابقه وشدید
record U مدرک کتبی سابقه
record U صورت جلسه سابقه
squalls U باد بی سابقه وشدید
old hands U ادم با سابقه و مجرب
To set(create,establish)a precedent. U ایجاد سابقه کردن
It is base on a precedent. U مسبوق به سابقه است
form U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
old hand U ادم با سابقه و مجرب
forms U سابقه فعالیت اسب
unheard U بی سابقه توجه نشده
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
seeded U بازیکن سابقه دار
case history U سابقه مرض ودرمان
case histories U سابقه مرض ودرمان
catalysts U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailer U امانت دهنده کفیل دهنده
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibiter U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor U نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors U نمایش دهنده ارائه دهنده
conglutinative U التیام دهنده جوش دهنده
bailor U امانت دهنده کفیل دهنده
catalyst U تشکیلات دهنده سازمان دهنده
perpetual stock record U سابقه دائمی موجودی انبار
honorable discharge U ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
To be an old hand at something. U درکاری سابقه وتجربه داشتن
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
vendor rating U رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
stare decisis U قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
prosilient U پیدا
visibility U پیدا
visible U پیدا
axiomatical U پیدا
indiscernible able U نا پیدا
phenomenal U پیدا
apparent U پیدا
a rare bird U کم پیدا
phenomenally U پیدا
in a good light U پیدا
to look up U پیدا کردن
to pick up U پیدا کردن
acquire پیدا کردن
finds U پیدا کردن
smell out U با بو پیدا کردن
scholastic agent U شاگرد پیدا کن
exposures U پیدا شدن
find U پیدا کردن
exposure U پیدا شدن
to figure up پیدا کردن
spottable U پیدا کردنی
trover U چیز پیدا ده
to search out U پیدا کردن
raise its head U پیدا شدن
gain U پیدا کردن
gained U پیدا کردن
turn up <idiom> U پیدا شدن
gains U پیدا کردن
finder U پیدا کننده
average U پیدا کردن
to pluck up one's heart U دل پیدا کردن
detected U پیدا کردن
detect U پیدا کردن
pin point U پیدا کردن
averaged U پیدا کردن
averaging U پیدا کردن
averages U پیدا کردن
track U پیدا کردن
open roof U بام پیدا
detects U پیدا کردن
tracks U پیدا کردن
tracked U پیدا کردن
detecting U پیدا کردن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
touted U خریدار پیدا کردن
converge U تقارت پیدا کردن
to think out U با فکر پیدا کردن
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
to win fame U شهرت پیدا کردن
qualifies U شایستگی پیدا کردن
liaising U ارتباط پیدا کردن
qualify U شایستگی پیدا کردن
stammers U لکنت پیدا کردن
to become a necessity U لزوم پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن به
liaise U ارتباط پیدا کردن
liaised U ارتباط پیدا کردن
liaises U ارتباط پیدا کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
dampens U رطوبت پیدا کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
equation of payments U قاعده پیدا کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com