Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
an intercurrent disease
U
ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
pathologically
U
از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
pathogenetic
U
ناخوشی زا
had health
U
ناخوشی
invalidism
U
ناخوشی
morbidness
U
ناخوشی
unhealthiness
U
ناخوشی
trichosis
U
ناخوشی مو
indisposedness
U
ناخوشی
sicknesses
U
ناخوشی
sickness
U
ناخوشی
maladies
U
ناخوشی
malady
U
ناخوشی
disease
U
ناخوشی
morbidity
U
ناخوشی
illnesses
U
ناخوشی
ill health
U
ناخوشی
illness
U
ناخوشی
diseases
U
ناخوشی
liver trouble
U
ناخوشی جگر
mal de mer
U
ناخوشی دریا
hepatic disease
U
ناخوشی جگر
impaludism
U
ناخوشی مردابی
morbific
U
ناخوشی اور
morbific
U
تولیدکننده ناخوشی
morbid anatomy
U
از لحاظ ناخوشی
microzym
U
میکرب ناخوشی
myopathy
U
ناخوشی ماهیچه
maldemer
U
ناخوشی دریا
pathogeny
U
پیدایش ناخوشی
laryngopathy
U
ناخوشی خرخره
spells
U
حمله ناخوشی
out break of a disease
U
شیوع ناخوشی
altitude sickness
U
ناخوشی ارتفاع
spell
U
حمله ناخوشی
spelled
U
حمله ناخوشی
biliousness
U
ناخوشی زردابی
bulimy
U
ناخوشی گرسنگی
liver
U
ناخوشی جگر
dermatopathy
U
ناخوشی پوست
to be infected with disease
U
ناخوشی راواگیرکردن
diseases of this nature
U
اینگونه ناخوشی ها
enteropathy
U
ناخوشی رودهای
morbid
U
ویژه ناخوشی
diagnosis
U
تشخیص ناخوشی
estival
U
ناخوشی تابستانی
diagnoses
U
تشخیص ناخوشی
livers
U
ناخوشی جگر
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
epidmic disease
U
ناخوشی همه جا گیر
epizootic
U
ناخوشی همه گیرحیوانی
laryngopathy
U
ناخوشی خشک نای
he is liable to become sick
U
اماده ناخوشی است
arthropathy
U
ناخوشی بند یا مفصل
bunt
U
ناخوشی قارچی گندم
immune from disease
U
مصون از گرفتن ناخوشی
illness faded her beauty
U
ناخوشی زیبایی اوراکاست
foot rot
U
ناخوشی پا در گاو و گوسفند
psychopathic
U
وابسته به ناخوشی دماغی
morbidly
U
بطور ناخوشی یا فاسد
contagion
U
سرایت ناخوشی واگیر
pellagrous
U
دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
pandemics
U
ناخوشی همه گیر
pandemic
U
ناخوشی همه گیر
cirrhosis
U
ناخوشی الکی جگر
diagnostic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی
contagions
U
سرایت ناخوشی واگیر
psychiater
U
پزشک ناخوشی دماغی
sickleave
U
مرخصی بابت ناخوشی
attack
U
اصابت یا نزول ناخوشی
unhealthy
U
ناخوش ناخوشی اور
to swing the lead
U
خود را به ناخوشی زدن
attacked
U
اصابت یا نزول ناخوشی
attacks
U
اصابت یا نزول ناخوشی
qualms
U
ناخوشی همه جاگیر
qualm
U
ناخوشی همه جاگیر
pestilence
U
ناخوشی همه جاگیر
paragrahia
U
ناخوشی غلط نویسی
pathogenesis
U
مبحث پیدایش ناخوشی
mycotic
U
دچار ناخوشی قارچی
mycetoma
U
یکجور ناخوشی فرچی در دست و پا
pathognomic
U
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
otological
U
وابسته به گوش یا ناخوشی هاان
nephritic
U
درمان کننده ناخوشی گرده
pyretotherapy
U
معالجه ناخوشی بوسیله تولیدتب
idiopathy
U
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
hydropathic
U
وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
pathognomonic
U
وابسته بتشخیص ناخوشی شاخص مرض
foot and mouth
U
یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
to i. the germs of a disease
U
میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
hydrargyia or rism
U
مسموم شدگی از جیوه ناخوشی سیمابی
To pretend sickness(ignorance).
U
تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
orthopaedy
U
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
the disease threatens to sprea
U
این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
framboesia
U
ناخوشی واگیرداری که درپوست سیاهان پیدامیشودواماسهایی میاورد
germtheory
U
فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
prosodemic
U
درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
humoral pathology
U
علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
pellagra
U
یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
pebrine
U
یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
galvanist
U
متخصص تولید نیروی کهربایی با عمل شیمیایی یامعالجه ناخوشی با برق
commissioner
U
نماینده
representatives
U
نماینده ها
delegates
U
نماینده ها
indicatory
U
نماینده
indicant
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
deligate
U
نماینده
proctor
U
نماینده
dept
U
نماینده
depts
U
نماینده
nominees
U
نماینده
nominee
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
mercantile agent
U
نماینده
delegating
U
نماینده
delegates
U
نماینده
delegated
U
نماینده
delegate
U
نماینده
agent
U
نماینده
doers
U
نماینده
indicator
U
نماینده
representative
U
نماینده
representatives
U
نماینده
deputy
U
نماینده
doer
U
نماینده
deputies
U
نماینده
factors
U
نماینده
proxy
U
نماینده
attorney
U
نماینده
agencies
U
نماینده
agents
U
نماینده
factor
U
نماینده
agency
U
نماینده
psilosis
U
یکجور ناخوشی گرمسیری که نشانه ان زخم شدن شامه مخاطی دهان است
law agent
U
نماینده قضایی
deputations
U
نماینده نمایندگی
representation
U
تمثال نماینده
assignee
U
نماینده مامور
permanent deligate
U
نماینده دایمی
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
representative elements
U
عناصر نماینده
internunico
U
نماینده پاپ
law agent
U
نماینده حقوقی
representations
U
تمثال نماینده
deputy
U
وکیل نماینده
parliamentarian
U
نماینده مبرز
represents
U
نماینده بودن
marker ship
U
کشتی نماینده
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
parliamentarians
U
نماینده مبرز
deputies
U
وکیل نماینده
represent
U
نماینده بودن
deputation
U
نماینده نمایندگی
insurance agent
U
نماینده بیمه
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
sales representative
U
نماینده فروش
envoi
U
مامور نماینده
envoy
U
مامور نماینده
expessive
U
حاکی نماینده
sole agent
U
نماینده انحصاری
walking delegate
U
نماینده سیار
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
overseas agent
U
نماینده خارجی
stack indicator
U
نماینده پشته
legate
U
نماینده پاپ
sales agent
U
نماینده فروش
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
by depty
U
بوسیله نماینده
check indicator
U
نماینده مقابله
represented
U
نماینده بودن
priority indicator
U
نماینده اولویت
consular agent
U
نماینده کنسولی
legates
U
نماینده پاپ
election
U
انتخاب نماینده
customs agent
U
نماینده گمرکی
envoys
U
مامور نماینده
pliantly polonica
U
یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
vives
U
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
exponents
U
شرح دهنده نماینده
senator
U
نماینده مجلس سنا
senators
U
نماینده مجلس سنا
special agent
U
وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
factor
U
حق العمل کار نماینده
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
sole agent
U
نماینده منحصر بفرد
shipping agent
U
نماینده شرکت کشتیرانی
factors
U
حق العمل کار نماینده
legate
U
نماینده پاپ حاکم
legates
U
نماینده پاپ حاکم
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com