English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
home service agent U نماینده فروش داخلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sales representative U نماینده فروش
sales agent U نماینده فروش
dumping U فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
woollen draper U پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
on licence U پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies U جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller U میفروش باده فروش شراب فروش خمار
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
hard sell U سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization U به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force U نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
foreign military sales U فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
furriers U خز فروش پوست فروش
furrier U خز فروش پوست فروش
sales promotion U افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
deputy U نماینده
factors U نماینده
factor U نماینده
agent U نماینده
delegating U نماینده
delegates U نماینده
delegated U نماینده
delegate U نماینده
nominees U نماینده
deputies U نماینده
doers U نماینده
doer U نماینده
indicator U نماینده
dept U نماینده
depts U نماینده
delegates U نماینده ها
representative U نماینده
representatives U نماینده
representatives U نماینده ها
mercantile agent U نماینده
indicant U نماینده
attorney U نماینده
proxy U نماینده
deligate U نماینده
attorneys U نماینده
proctor U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
indicatory U نماینده
agencies U نماینده
agents U نماینده
agency U نماینده
legates U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
expessive U حاکی نماینده
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
stack indicator U نماینده پشته
sole agent U نماینده انحصاری
insurance agent U نماینده بیمه
envoys U مامور نماینده
legate U نماینده پاپ
envoi U مامور نماینده
Member of Parliament U نماینده مجلس
Members of Parliament U نماینده مجلس
customs agent U نماینده گمرکی
internunico U نماینده پاپ
walking delegate U نماینده سیار
consular agent U نماینده کنسولی
envoy U مامور نماینده
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
priority indicator U نماینده اولویت
deputies U وکیل نماینده
representative elements U عناصر نماینده
deputy U وکیل نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
deputations U نماینده نمایندگی
represents U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
represent U نماینده بودن
representations U تمثال نماینده
permanent deligate U نماینده دایمی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
manufacturer's agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
assignee U نماینده مامور
parliamentarians U نماینده مبرز
parliamentarian U نماینده مبرز
opostolic delegate U نماینده پاپ
overseas agent U نماینده خارجی
pathognomic U نماینده ناخوشی
representation U تمثال نماینده
election U انتخاب نماینده
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
legate U نماینده پاپ حاکم
sole agent U نماینده منحصر بفرد
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
factor U حق العمل کار نماینده
sole representative U نماینده منحصر بفرد
factors U حق العمل کار نماینده
officially represented U دارای نماینده رسمی
exponents U شرح دهنده نماینده
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
senator U نماینده مجلس سنا
senators U نماینده مجلس سنا
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
exponent U شرح دهنده نماینده
guidon U پرچم نماینده واحد
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
regent U نماینده پادشاه رئیس
regents U نماینده پادشاه رئیس
legates U نماینده پاپ حاکم
to act for somebody U نماینده کسی بودن
ho stands for water U نماینده اب است O2H
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
full length U نماینده تمام قدانسان
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic U نماینده چندین صدا
polyphonous U نماینده چندین صدا
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
domestic U داخلی
territorial U داخلی
innate U داخلی
in- U داخلی
in U داخلی
anie U داخلی
municipal U داخلی
internal medicine U طب داخلی
endogenous U داخلی
indoor U داخلی
ben U داخلی
inner U داخلی
interiors U داخلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com