English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ho stands for water U نماینده اب است O2H
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
exponent U شرح دهنده نماینده
exponents U شرح دهنده نماینده
senator U نماینده مجلس سنا
senators U نماینده مجلس سنا
election U انتخاب نماینده
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
agencies U نماینده
agency U نماینده
delegation U اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations U اعزام نماینده هیات نمایندگی
factor U حق العمل کار نماینده
factor U نماینده
factors U حق العمل کار نماینده
factors U نماینده
embassies U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy U سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
Member of Parliament U نماینده مجلس
Members of Parliament U نماینده مجلس
ABC U سه حرف اول الفبای انگلیسی که نماینده حروف الفبا است الفبا
envoy U مامور نماینده
envoys U مامور نماینده
legate U نماینده پاپ
legate U ایلچی نماینده تام الاختیار
legate U نماینده پاپ حاکم
legates U نماینده پاپ
legates U ایلچی نماینده تام الاختیار
legates U نماینده پاپ حاکم
indicator U نماینده
doer U نماینده
doers U نماینده
representative U نماینده
representatives U نماینده
deputies U نماینده
deputies U وکیل نماینده
deputy U نماینده
deputy U وکیل نماینده
deputation U نماینده نمایندگی
deputations U نماینده نمایندگی
delegate U نماینده
delegated U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
typified U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifies U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying U نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
agent U نماینده
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
agents U نماینده
agents U نماینده عامل شیمیایی خرج
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioners U نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
resident U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
residents U نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
note U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting U نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
representation U تمثال نماینده
representations U تمثال نماینده
represent U نماینده بودن
represented U نماینده بودن
represents U نماینده بودن
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
proxy U نماینده
proxy U نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
attorney U نماینده
attorneys U نماینده
regent U نماینده پادشاه رئیس
regents U نماینده پادشاه رئیس
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
politic U سیاسی نماینده سیاسی
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
nominee U نماینده
nominees U نماینده
residency U محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
parliamentarian U نماینده مبرز
parliamentarians U نماینده مبرز
assignee U نماینده مامور
by depty U بوسیله نماینده
check indicator U نماینده مقابله
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
consular agent U نماینده کنسولی
customs agent U نماینده گمرکی
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
delegacy U نماینده هیئت نمایندگان
deligate U نماینده
envoi U مامور نماینده
envoy extraordiinary U نماینده فوق العاده
expessive U حاکی نماینده
Other Matches
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
delegates U نماینده ها
representatives U نماینده ها
dept U نماینده
proctor U نماینده
depts U نماینده
indicant U نماینده
indicatory U نماینده
mercantile agent U نماینده
internunico U نماینده پاپ
jack and gill U دونامه نماینده ........
manufacturers' agent U نماینده سازنده
manufacturer's agent U نماینده سازنده
law agent U نماینده قضایی
law agent U نماینده حقوقی
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
insurance agent U نماینده بیمه
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
stack indicator U نماینده پشته
walking delegate U نماینده سیار
sole agent U نماینده انحصاری
sales representative U نماینده فروش
opostolic delegate U نماینده پاپ
overseas agent U نماینده خارجی
pathognomic U نماینده ناخوشی
pathognomomical U نماینده ناخوشی
permanent deligate U نماینده دایمی
priority indicator U نماینده اولویت
representative elements U عناصر نماینده
sales agent U نماینده فروش
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
to act for somebody U نماینده کسی بودن
polyphonous U نماینده چندین صدا
lord lieutenant U نماینده پادشاه در ایالات
polyphonic U نماینده چندین صدا
phraseogram U خط یا خطوط نماینده عبارات
officially represented U دارای نماینده رسمی
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
sole agent U نماینده منحصر بفرد
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
full length U نماینده تمام قدانسان
guidon U پرچم نماینده واحد
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
sole representative U نماینده منحصر بفرد
home service agent U نماینده فروش داخلی
syndic U نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
ship's husband U مباشر و مالک نماینده کشتی
impersonify U ادم ساختن نماینده بودن از
genotype U نوع معرف و نماینده یک جنس
g man U نماینده مخصوص دایره بازرسی
marker ship U ناو نماینده یاجلودار ستون
subagent U عامل دست دوم نماینده فرعی
he voted by proxy U بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to act [as somebody] U عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
to speak on behalf of [as representative] U از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill U دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
liberal gift U بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
phonetic system of spelling U اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
roundhead U نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
minister plenipotentiary U نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
spelling group U حرف رمزی که نماینده یک گروه رمز یا کلمات رمز است
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
parlementaire U نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
internunico U فرستاده پاپ قائم مقام نماینده پاپ
proxy variables U متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
resident engineer U مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
sole a for iran U تنهانماینده برای ایران نماینده انحصاری برای ایران
guiden U پرچم یکان پرچم نماینده یکان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com