English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
Other Matches
screened U محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screening, screenings U محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screens U محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen U محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
format U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
formats U تعداد حروف که روی صفحه نمایش قابل نمایش اند. با دادن طول سط ر و ستون
scroll U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scrolls U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
to put on the stage U بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
orthographical projection U نمایش چیزی با خط هاوگوشههای راست
meiosis U تحقیر نمایش مصغر چیزی
raee show U نمایش چیزی که در صندوق یا جعبه باشد
profiles U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profile U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiling U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profiled U برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
demonstrates U نمایش دادن
depicted U نمایش دادن
depicting U نمایش دادن
showdown U نمایش دادن
displays U نمایش دادن
garble U بد نمایش دادن
depicts U نمایش دادن
indicates U نمایش دادن
exhibits U نمایش دادن
indicated U نمایش دادن
displaying U نمایش دادن
demonstrated U نمایش دادن
represents U نمایش دادن
exhibiting U نمایش دادن
represent U نمایش دادن
exhibit U نمایش دادن
represented U نمایش دادن
displayed U نمایش دادن
demonstrating U نمایش دادن
miscolour U بد نمایش دادن
exhibited U نمایش دادن
showdowns U نمایش دادن
display U نمایش دادن
depict U نمایش دادن
indicate U نمایش دادن
to show off U نمایش دادن
depicture U نمایش دادن
demonstrate U نمایش دادن
text U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
analog U صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
texts U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
view U جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewed U جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewing U جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
views U جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
executing U نواختن نمایش دادن
showcase U درویترین نمایش دادن
executed U نواختن نمایش دادن
execute U نواختن نمایش دادن
showcased U درویترین نمایش دادن
to place in a good light U خوب نمایش دادن
guys U باتمثال نمایش دادن
showcases U درویترین نمایش دادن
guy U باتمثال نمایش دادن
to represent a play U داستانی را نمایش دادن
showcasing U درویترین نمایش دادن
coact U باهم نمایش دادن
showboating U نمایش دادن مهارت
executes U نواختن نمایش دادن
enacting U تصویب کردن نمایش دادن
enacts U تصویب کردن نمایش دادن
enacted U تصویب کردن نمایش دادن
to put forth U بلند کردن نمایش دادن
acted U بازی کردن نمایش دادن
act U بازی کردن نمایش دادن
exposing U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
enact U تصویب کردن نمایش دادن
expose U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
perform U بازی کردن نمایش دادن
exposes U درمعرض گذاشتن نمایش دادن
performed U بازی کردن نمایش دادن
performs U بازی کردن نمایش دادن
focusses U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses U تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
colour U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colours U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
screen U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
list U چاپ یا نمایش دادن موضوعات اطلاعاتی خاص
repertoire U فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
screened U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screens U روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
centre U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
cursor tracking U حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
centered U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centers U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centred U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
centering U عمل قرار دادن متن در مرکز صفحه نمایش
NDR U سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
alerted U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts U تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
bubble help U خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
interactive U سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
string out <idiom> U کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
formats U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
format U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
put in U قرار دادن چیزی در
to book something U چیزی را سفارش دادن
to lean against something U پشت دادن به چیزی
to cut something U چیزی را کاهش دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
measure U توقف رخ دادن چیزی
pushes U چیزی را زور دادن
boost U افزایش دادن چیزی
to hire out something U کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to rent out something U اجاره دادن چیزی
to hire out something U اجاره دادن چیزی
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
prevents U توقف رخ دادن چیزی
reimbursing U خرج چیزی را دادن
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
preventing U توقف رخ دادن چیزی
to rent out something U کرایه دادن چیزی
pushed U چیزی را زور دادن
push U چیزی را زور دادن
reimburses U خرج چیزی را دادن
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
boosts U افزایش دادن چیزی
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
prevent U توقف رخ دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
reimburse U خرج چیزی را دادن
reimbursed U خرج چیزی را دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
integrate U درشکم چیزی جا دادن
boosted U افزایش دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
to give somebody [something] a helping hand U به کسی [چیزی ] یک دست دادن
pitch in <idiom> U به چیزی پول یا کمک دادن
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
movement U تغییر دادن محل چیزی
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
to drop something off [at someone's] U چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
catch up with (someone or something) <idiom> U وقف دادن به کسی یا چیزی
moved U تغییر دادن محل چیزی
moves U تغییر دادن محل چیزی
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
setover U روی چیزی قرار دادن
to equip something U چیزی را ساز و برگ دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com