English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
visible U نمایان قابل رویت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
payable at sight U قابل پرداخت به محض رویت به رویت
sensible U قابل درک قابل رویت
apparent U قابل رویت
macroscopic U قابل رویت
visible U قابل رویت
inenarrable U غیر قابل رویت
visibles U کالاهای قابل رویت
uncovered U واضح قابل رویت غیر سری
visibility U قابلیت دید قابل رویت بودن
chips U خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
helical U ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip U خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
visible U نمایان
at sight U به رویت
sensible U نمایان
salient U نمایان
sight U رویت
seeming U نمایان
ostensible U نمایان
sights U رویت
anchor in sight U لنگر رویت شد
option of inspection U خیار رویت
angle of sight U زاویه رویت
sights U رویت کردن
sight U رویت کردن
seeing U بینش رویت
detection U نمایان سازی
bill pay able at sight U برات رویت
dominant U نمایان عمده
draft at sight U برات به رویت
visibility U قابلیت رویت
standaway U نمایان بر بدن
rousing U نمایان رایج
egregious U برجسته نمایان
feats U فتح نمایان
sight draft U برات به رویت
feat U فتح نمایان
at sight U بمحض رویت
invisible trade U تجارت غیرقابل رویت
peered U نمایان شدن بنظررسیدن
parallax-free <adj.> U بدون اختلاف در رویت
geste U کار نمایان هم صحبت
peering U نمایان شدن بنظررسیدن
previews U قبلا رویت کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
preview U قبلا رویت کردن
libration of the moon U جنبش نمایان ماه
peer U نمایان شدن بنظررسیدن
invisibles U معاملات غیرقابل رویت
he smells of oil U اثارمطالعه از او نمایان است
gallery hit or stroke U ضربه یاضربت نمایان
sensibly U بطور نمایان یا محسوس
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
indicate U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated U نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates U نمایان ساختن اشاره کردن بر
bubble horizon U افق نمایان از زیر ابر
actimeter U نمایان ساز [جنبش بدن]
detected U کشف کردن نمایان ساختن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
NCR paper U نوشته هم روی کاغذ نمایان میشود
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
inartistically U بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
the pot calls the kettle black U دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
relictoin U پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
Please face me when I'm talking to you. U لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
What brazen cheek ! Ilike your impudence . U بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
parallax U اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
heliacal U ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
subaqueous ranging U طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
parpen U سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
reflected code U سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
libration U جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
angle of view U زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
invisible assets U دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
pot calling the kettle black <idiom> U دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
sights U بازرسی کردن رویت کردن
sight U بازرسی کردن رویت کردن
molif U شکل نمایان شکل عمده
presumable U قابل استنباط قابل استفاده
exigible U قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible U قابل اضهار قابل ارائه
tenable U قابل مدافعه قابل تصرف
achievable U قابل وصول قابل تفریق
presentable U قابل نمایش قابل تقدیم
presentable U قابل معرفی قابل ارائه
transferable U قابل واگذاری قابل انتقال
combustible U قابل سوزش قابل تراکم
exigible U قابل تقاضا قابل ادعا
flexile U قابل تغییر قابل تطبیق
changeable U قابل تعویض قابل تبدیل
bilable U قابل رهایی قابل ضمانت
observable U قابل مشاهده قابل گفتن
thankworthy U قابل تشکر قابل شکر
elastic U قابل کش امدن قابل انعطاف
capacity U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities U حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit U ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible U غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indemonstrable U غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
floatable U قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indiscoverable U غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
adobe type manager U استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable U قابل فروش جنس قابل فروش
vendible U قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable U قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar U سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
able U قابل
dissoluble U قابل حل
solvable U قابل حل
capable U قابل
sensible U قابل حس
thorough paced U قابل
apt U قابل
ablest U قابل
abler U قابل
soluble U قابل حل
good U قابل
incapable U نا قابل
qualified U قابل
acceptor U قابل
obtainable U قابل حصول
quenchable U قابل جلوگیری
procurable U قابل حصول
producible U قابل تولید
quizzable U قابل ریشخند
liable U قابل اطمینان
recoverable U قابل وصول
considerable U قابل توجه
accountable U قابل توضیح
erodible U قابل سایش
changeable U قابل تغییر
acceptable U قابل پذیرش
appeasable U قابل تسکین
pitiable U قابل ترحم
publishable U قابل نشر
erodible U قابل فرسایش
applaudable U قابل تحسین
pursuable U قابل تعقیب
purchasable U قابل خریداری
prosecutable U قابل تعقیب
appellable U قابل استیناف
receivable U قابل قبول
quodlibet U نکته قابل
propagable U قابل ترویج
plausible U قابل استماع
amenable U قابل جوابگویی
propagable U قابل تکثیر
opens U قابل بحث
opened U قابل بحث
open U قابل بحث
divisible U قابل تقسیم
extendable U قابل تعمیم
pronounceable U قابل تلفظ
promotable U قابل ترویج
extendable U قابل تمدید
quoteworthy U قابل اقتباس
employable U قابل استخدام
eradicable U قابل استیصال
ratable U قابل ارزیابی
rebuttable U قابل رو کردن
appellable U قابل مراجعه
rebuttable presumptions U احکام قابل رد
propagable U قابل تبلیغ
appealable U قابل استیناف
erectile U قابل نعوظ
respirable U قابل تنفس
sailable U قابل کشتیرانی
serviceable U قابل استفاده
expendable U قابل خرج
dubitable U قابل تردید
realizable U قابل تحقق
realizable U قابل درک
sociable U قابل معاشرت
sailable U قابل هوابری
adaptable U قابل توافق
tolerable U قابل قبول
tolerable U قابل تحمل
assignability U قابل تعیین
flammable U قابل اشتعال
inflammable U قابل اشتعال
remarkable U قابل توجه
venial U قابل عفو
restorable U قابل اعاده
returnable U قابل برگشت
effaceable U قابل زدودن
revealable U قابل مکاشفه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com